دیشب بازم خوابتو دیدم ...
دیشب بازم خوابتو دیدم ...
شاید ساعت ها توی جریان خوابم بودی ...زیبا بودی ،لطیف بودی
بهت شیر میدادم و با انگشتم صورتتو ناز میکردم ... توی خوابم میگفتم خدایا ینی دیگه اون انتظار تموم شد؟ ینی من بالاخره مادر شدم؟
الان توی بیداری حوصله خودمم ندارم ،حوصله هیچ کاری،
مث یه بچه شدم که بهش قولی دادن و زدن زیرش
همونقدر حرصی همونقدر ناراحت...💔
شاید ساعت ها توی جریان خوابم بودی ...زیبا بودی ،لطیف بودی
بهت شیر میدادم و با انگشتم صورتتو ناز میکردم ... توی خوابم میگفتم خدایا ینی دیگه اون انتظار تموم شد؟ ینی من بالاخره مادر شدم؟
الان توی بیداری حوصله خودمم ندارم ،حوصله هیچ کاری،
مث یه بچه شدم که بهش قولی دادن و زدن زیرش
همونقدر حرصی همونقدر ناراحت...💔
۶.۴k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.