فیک مرد من
فیک مرد من
پارت ۳۰
کوک:خوبه
جیمین:باشه ولی هر وقت خواستی بگو بیایم
کوک:باشه
چانیول:بسه دیگه بیا بریم
(رفتن پشت حیاط)
چانیول:مرتیکه چرا برای خواهر من قلدری کردی
(یونا و ا.ت هم اونجان)
کوک:تقصیر خودش بود میخواست با من در نیفته
یونا:میدونی بخاطر توعه عوضی سه روز تو بیمارستان بستری بوده الانم با کلی درد اومده
کوک:خب بستری بود به من چه اگه درد داره میخواست نیاد مگه من زورش کردم که بیاد
چانیول:مادر جن.ده
کوک:چه گوهی خوردی
(شروع کردن به کتک زدن هم ولی زور جونگ کوک بیشتر بود یونا هم اومدو شروع کرد به زدن جونگ کوک )
ا.ت:دیدم یونا و چانیول دارن کوک رو میزنن منم رفتم ولی زور جونگ کوک خیلی زیاد بود که یهو جونگ کوک محکم با لگد به من زد ضربش انقدر قوی بود که من دو متر پرت شدم اونورتر دیگه چیزی جز گریه کردن یونا و داد زدن چانیول نشنیدمو سیاهی مطلق
چانیول:اون عوضی ا.ت رو محکم با لگد زدو ا.ت بیهوش شد سریع بغلش کردمو بردمش بیمارستان
پرش زمانی به بیمارستان
چانیول:زوووود باشیننننن بیایین (عربده)
پرستارا اومدن و ا.ت رو گذاشتن رو برانکارد (برانکارد بیارین منو روش بزارین)
یونا:دست چانیول رو گرفتمو رفتیم رو صندلی نشستیم
چانیول:همش تقصیر من بود من نتونستم مواظب آبجی کوچولوم باشم من لیاقت اینکه داداش ا.ت باشم رو ندارم اون بخاطرمن الان رو تخت بیمارستانه(بغض سگی)
یونا:نه تو داداش خیلی خوبی هستی (بغض)
چانیول:اگه حالش خوب نشه چی اگه خوب نشد اول کوک رو و بعدشم خودمو میکشم(گریه بیصدا)
یونا:نه خوب میشه ا.ت قویه مگه تو به ا.ت ایمان نداری(بغض سگی)
پارت ۳۰
کوک:خوبه
جیمین:باشه ولی هر وقت خواستی بگو بیایم
کوک:باشه
چانیول:بسه دیگه بیا بریم
(رفتن پشت حیاط)
چانیول:مرتیکه چرا برای خواهر من قلدری کردی
(یونا و ا.ت هم اونجان)
کوک:تقصیر خودش بود میخواست با من در نیفته
یونا:میدونی بخاطر توعه عوضی سه روز تو بیمارستان بستری بوده الانم با کلی درد اومده
کوک:خب بستری بود به من چه اگه درد داره میخواست نیاد مگه من زورش کردم که بیاد
چانیول:مادر جن.ده
کوک:چه گوهی خوردی
(شروع کردن به کتک زدن هم ولی زور جونگ کوک بیشتر بود یونا هم اومدو شروع کرد به زدن جونگ کوک )
ا.ت:دیدم یونا و چانیول دارن کوک رو میزنن منم رفتم ولی زور جونگ کوک خیلی زیاد بود که یهو جونگ کوک محکم با لگد به من زد ضربش انقدر قوی بود که من دو متر پرت شدم اونورتر دیگه چیزی جز گریه کردن یونا و داد زدن چانیول نشنیدمو سیاهی مطلق
چانیول:اون عوضی ا.ت رو محکم با لگد زدو ا.ت بیهوش شد سریع بغلش کردمو بردمش بیمارستان
پرش زمانی به بیمارستان
چانیول:زوووود باشیننننن بیایین (عربده)
پرستارا اومدن و ا.ت رو گذاشتن رو برانکارد (برانکارد بیارین منو روش بزارین)
یونا:دست چانیول رو گرفتمو رفتیم رو صندلی نشستیم
چانیول:همش تقصیر من بود من نتونستم مواظب آبجی کوچولوم باشم من لیاقت اینکه داداش ا.ت باشم رو ندارم اون بخاطرمن الان رو تخت بیمارستانه(بغض سگی)
یونا:نه تو داداش خیلی خوبی هستی (بغض)
چانیول:اگه حالش خوب نشه چی اگه خوب نشد اول کوک رو و بعدشم خودمو میکشم(گریه بیصدا)
یونا:نه خوب میشه ا.ت قویه مگه تو به ا.ت ایمان نداری(بغض سگی)
۲.۹k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.