مافیای سختگیر part 32
ا.ت ویو
با کوک بحثم شد و اون بهم گفت که با اجبار با من ازدواج کرده و اون هنوز یونا را دوست داره بغض کل گلوم را گرفته بود بهش گفتم که میرم و گفت سریع تر . پالتوم را برداشتم و از خونه رفتم بیرون یه اسنپ گرفتم و تصمیم گرفتم برم سمت خونه ی مینسو . داخل ماشین بغضم را نگه داشته بودم . رسیدم خونه ی مینسو و در را زدم . مینسو اومد دم در و با دیدن من تعجب کرد . دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه
مینسو : ا.ت .... چیشده
ا.ت : ...... ههههق .. ( گریه )
مینسو : ... بیا تو .. ( ا.ت اومد داخل و در را بست )
مینسو : بشین
ا.ت : ... با .. شه ( گریه و نشست )
مینسو : خب میشنوم .. چیشده
ا.ت : ... با ک...وک دعوا کردم و ... ( گریه و همهی ماجرا را براش تعریف میکنه )
مینسو : ... خب ببین مست بوده .. این حرف را از سر مستی گفته .. ببین ا.ت .. کوک واقعا دوست داره
ا.ت : ( نیشخند) ... اگه دوست داشت اون حرف را نمیزد
مینسو: ... باشه .. بسه دیگه گریه نکن . بیا بریم بخوابیم ساعت دو و نیمه
ا.ت : .. باشه .. بریم .. بازم ببخشید که مزاحمت شدم
مینسو : نه بابا این چه حرفیه دوست ها برای همین موقع هان
ا.ت : .. درسته
مینسو : بیا بریم بالا بخوابیم
ا.ت : بریم
( ا.ت و مینسو رفتند بالا و خوابیدند )
ا.ت ویو
ماجرا را برای مینسو تعریف کردم و اون گفت که از سر مستی این حرف را زده . مینسو گفت که بریم بخوابیم و منم گفتم باشه و باهم رفتیم داخل اتاق و سیاهی مطلق
( صبح)
کوک ویو
با سر درد شدیدی از خواب بیدار شدم و دیدم روی کاناپه با همون لباس ها خوابم برده . چند بار ا.ت را صدا زدم اما جواب نداد. اتفاقای دیشب یادم افتاد . وایییییی کوک تو چیکار کردی نباید انقدر میخوردم . به مایکل گفتم که رد ا.ت را بزنه و بهم بگه که کجاست . من چون مافیام پیدا کردن ا.ت برام مثل اب خوردنه . بعد از چند مین مایکل بهم گفت که رفته خونه ی مینسو. رفتم بالا و یه دوش چند مینی گرفتم و لباسام را عوض کردم و سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه ی مینسو . بعد از چند دقیقه رسیدم و از ماشین پیاده شدم و در را زدم
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم و دیدم یکی داره صدام میکنه دیدم مینسو و رفتم پایین
مینسو : چه عجب.. ا.ت خانم بیدار شد صبح بخیر...
ا.ت : صبح بخیر ( لبخند)
ا.ت : بیام کمکت
مینسو: .. بیا .. تو بشقاب ها را بزار روی میز برای صبحانه
ا.ت : باشه..
ا.ت ویو
در حال چیدن میز بودم که یهو یکی زنگ در را زد
ا.ت : من باز میکنم
مینسو: باشه
ا.ت ویو
رفتم سمت در و در را باز کردم و با کسی که روبه روم دیدم خشکم زد اون ... اون کو..ک بود
ا.ت : .. تو .. اینجا چیکار میکنی ( سرد )
کوک : اومدم دنبال تو
ا.ت : من نمیام حالا هم برو ( سرد و در را بست که کوک پاش را گذاشت لای در )
کوک : ا.ت گوش کن لطفاً .... من ...
پارت 32 تموم شد ⭐❤️🌹❤️🌹
لطفاً حمایییییتتتت کنید 🤍☺️🙃🪽🙃
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🤍✨✨🤍✨
شرط :
لایک : ۳۰
کامنت : ۱۵
اسلاید دو لباس کوک برای خونه مینسو
با کوک بحثم شد و اون بهم گفت که با اجبار با من ازدواج کرده و اون هنوز یونا را دوست داره بغض کل گلوم را گرفته بود بهش گفتم که میرم و گفت سریع تر . پالتوم را برداشتم و از خونه رفتم بیرون یه اسنپ گرفتم و تصمیم گرفتم برم سمت خونه ی مینسو . داخل ماشین بغضم را نگه داشته بودم . رسیدم خونه ی مینسو و در را زدم . مینسو اومد دم در و با دیدن من تعجب کرد . دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه
مینسو : ا.ت .... چیشده
ا.ت : ...... ههههق .. ( گریه )
مینسو : ... بیا تو .. ( ا.ت اومد داخل و در را بست )
مینسو : بشین
ا.ت : ... با .. شه ( گریه و نشست )
مینسو : خب میشنوم .. چیشده
ا.ت : ... با ک...وک دعوا کردم و ... ( گریه و همهی ماجرا را براش تعریف میکنه )
مینسو : ... خب ببین مست بوده .. این حرف را از سر مستی گفته .. ببین ا.ت .. کوک واقعا دوست داره
ا.ت : ( نیشخند) ... اگه دوست داشت اون حرف را نمیزد
مینسو: ... باشه .. بسه دیگه گریه نکن . بیا بریم بخوابیم ساعت دو و نیمه
ا.ت : .. باشه .. بریم .. بازم ببخشید که مزاحمت شدم
مینسو : نه بابا این چه حرفیه دوست ها برای همین موقع هان
ا.ت : .. درسته
مینسو : بیا بریم بالا بخوابیم
ا.ت : بریم
( ا.ت و مینسو رفتند بالا و خوابیدند )
ا.ت ویو
ماجرا را برای مینسو تعریف کردم و اون گفت که از سر مستی این حرف را زده . مینسو گفت که بریم بخوابیم و منم گفتم باشه و باهم رفتیم داخل اتاق و سیاهی مطلق
( صبح)
کوک ویو
با سر درد شدیدی از خواب بیدار شدم و دیدم روی کاناپه با همون لباس ها خوابم برده . چند بار ا.ت را صدا زدم اما جواب نداد. اتفاقای دیشب یادم افتاد . وایییییی کوک تو چیکار کردی نباید انقدر میخوردم . به مایکل گفتم که رد ا.ت را بزنه و بهم بگه که کجاست . من چون مافیام پیدا کردن ا.ت برام مثل اب خوردنه . بعد از چند مین مایکل بهم گفت که رفته خونه ی مینسو. رفتم بالا و یه دوش چند مینی گرفتم و لباسام را عوض کردم و سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه ی مینسو . بعد از چند دقیقه رسیدم و از ماشین پیاده شدم و در را زدم
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم و دیدم یکی داره صدام میکنه دیدم مینسو و رفتم پایین
مینسو : چه عجب.. ا.ت خانم بیدار شد صبح بخیر...
ا.ت : صبح بخیر ( لبخند)
ا.ت : بیام کمکت
مینسو: .. بیا .. تو بشقاب ها را بزار روی میز برای صبحانه
ا.ت : باشه..
ا.ت ویو
در حال چیدن میز بودم که یهو یکی زنگ در را زد
ا.ت : من باز میکنم
مینسو: باشه
ا.ت ویو
رفتم سمت در و در را باز کردم و با کسی که روبه روم دیدم خشکم زد اون ... اون کو..ک بود
ا.ت : .. تو .. اینجا چیکار میکنی ( سرد )
کوک : اومدم دنبال تو
ا.ت : من نمیام حالا هم برو ( سرد و در را بست که کوک پاش را گذاشت لای در )
کوک : ا.ت گوش کن لطفاً .... من ...
پارت 32 تموم شد ⭐❤️🌹❤️🌹
لطفاً حمایییییتتتت کنید 🤍☺️🙃🪽🙃
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🤍✨✨🤍✨
شرط :
لایک : ۳۰
کامنت : ۱۵
اسلاید دو لباس کوک برای خونه مینسو
۲۸.۴k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.