جیسو:چی قبوله؟
جیسو:چی قبوله؟
نامجون:هیچی چیز مهمی نیست تو خوبی؟
جین:آره الان تو مهم تری
جیسو:آره خوبم. اما رابطه ی شما دوتا انگار یه جوری شکر آبه اینطور نیست؟
جین:نه چیز خاصی نیست برادریم دیگه دعوامون میشه. من میرم بیرون بابام گفته بود یه کاری انجام بدم برمیگردم.
نامجون:باشه میبینمت...
جین رفت و درو بست.
جیسو:نامجون... ام... یه سوال مسخره داشتم..
نامجون:بپرس چیه؟
جیسو:من ی کوچولو از حرفاتو با اون دختره شنیدم... تو واقعا از من...خب میدونی.... ولش کن اصلا. از جاش بلند میشه اما نامجون دستش رو میگیره و میگه:آره من عاشقتم.ولی اگه تو این حس رو نسبت بهم نداری درکت میکنم چون آدم نمیتونه همه چیز و همه کسی که میخواد رو داشته باشه...
جیسو: امید وارم ناراحت نشی ولی... آره حرف درستی زدی اما کی میدونه شاید من هم یه روزی این احساس رو بهت داشته باشم.و از اتاق رفت. اون راست میگفت و واقعا اینطوری شد. نامجون تونست دل جیسو رو بدست بیاره.و حالا با اون یه زندگی خوب داشته باشه جیسو به آرزوش که مدل و خاننده شدن بود رسید. نامجون هم مدل، بازیگر و وارث یک شرکت بزرگ شد. برخلاف انتظارات اونها قبل از معروف شدن عاشق هم شدن و ازدواج کردن.
حالا ۳۸ سال از زمانی که اونها عاشق هم شدن میگذره و اونها هر لحظه بیشتر عاشق هم میشن.
.
.
.
۶ ژوئن ۲۰۱۳
لیسا:جونکوک باخت رو قبول کن
جونکوک:امکان نداره! یه جدای هیچ وقت باخت رو نمی پذیره!
رزی: باز تو جنگ ستارگان دیدی؟!
جونکوک:آها لیسا راستی موبایل کنار سینک ظرف شوییه
لیسا:خب؟
جونکوک:جیمین رفته ظرفا رو بشوره(خنده ی ریز)
لیسا دسته ی بازی رو میندازه و میدوئه سمت آشپز خونه:موبایلم! جیمیناااا!
جیمین که شوکه شده بود و حواسش نبود شیر آب رو باز کرد و از قضا زیر شیر یک ملاقه بود که باعث شد هم لیسا هم جیمین خیس شن.
جیمین:یا اسطوخودوس!! چیههه
لیسا:مو..موبایلمظ
جیمین:وای چته ترسیدم اونجاست گذاشتم رو اوپنه
لیسا:هوه... جونکوکااااااااا
جونکوک:من بردم!!!(خنده ی شیطانی بلند)
نامجون:هیچی چیز مهمی نیست تو خوبی؟
جین:آره الان تو مهم تری
جیسو:آره خوبم. اما رابطه ی شما دوتا انگار یه جوری شکر آبه اینطور نیست؟
جین:نه چیز خاصی نیست برادریم دیگه دعوامون میشه. من میرم بیرون بابام گفته بود یه کاری انجام بدم برمیگردم.
نامجون:باشه میبینمت...
جین رفت و درو بست.
جیسو:نامجون... ام... یه سوال مسخره داشتم..
نامجون:بپرس چیه؟
جیسو:من ی کوچولو از حرفاتو با اون دختره شنیدم... تو واقعا از من...خب میدونی.... ولش کن اصلا. از جاش بلند میشه اما نامجون دستش رو میگیره و میگه:آره من عاشقتم.ولی اگه تو این حس رو نسبت بهم نداری درکت میکنم چون آدم نمیتونه همه چیز و همه کسی که میخواد رو داشته باشه...
جیسو: امید وارم ناراحت نشی ولی... آره حرف درستی زدی اما کی میدونه شاید من هم یه روزی این احساس رو بهت داشته باشم.و از اتاق رفت. اون راست میگفت و واقعا اینطوری شد. نامجون تونست دل جیسو رو بدست بیاره.و حالا با اون یه زندگی خوب داشته باشه جیسو به آرزوش که مدل و خاننده شدن بود رسید. نامجون هم مدل، بازیگر و وارث یک شرکت بزرگ شد. برخلاف انتظارات اونها قبل از معروف شدن عاشق هم شدن و ازدواج کردن.
حالا ۳۸ سال از زمانی که اونها عاشق هم شدن میگذره و اونها هر لحظه بیشتر عاشق هم میشن.
.
.
.
۶ ژوئن ۲۰۱۳
لیسا:جونکوک باخت رو قبول کن
جونکوک:امکان نداره! یه جدای هیچ وقت باخت رو نمی پذیره!
رزی: باز تو جنگ ستارگان دیدی؟!
جونکوک:آها لیسا راستی موبایل کنار سینک ظرف شوییه
لیسا:خب؟
جونکوک:جیمین رفته ظرفا رو بشوره(خنده ی ریز)
لیسا دسته ی بازی رو میندازه و میدوئه سمت آشپز خونه:موبایلم! جیمیناااا!
جیمین که شوکه شده بود و حواسش نبود شیر آب رو باز کرد و از قضا زیر شیر یک ملاقه بود که باعث شد هم لیسا هم جیمین خیس شن.
جیمین:یا اسطوخودوس!! چیههه
لیسا:مو..موبایلمظ
جیمین:وای چته ترسیدم اونجاست گذاشتم رو اوپنه
لیسا:هوه... جونکوکااااااااا
جونکوک:من بردم!!!(خنده ی شیطانی بلند)
۳.۰k
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.