پارت ⁶ 🦋🦋🦋🦋Blue butterfly🦋🦋🦋🦋
گانگ تاعه « بعد از اینکه خانم کوچک رو رسوندم عمارت ، آقای کیم دستور داد تا برم عمارت برادرشون جناب کیم سوکجین تا فاکتور مربوط به پروژه ی اخیری که بین شرکت هاشون مشترک بوده رو بگیرم و واسش بیارم عمارت تا بهشون رسیدگی کنه...
بعد از اینکه فاکتور ها رو از آقای کیم گرفتم ، به سمت عمارت حرکت کردم اما وقتی به عمارت رسیدم با جسم بیهوش نگهبان های عمارت روبه رو شدم.. (( گانگ تاعه شب ها از در پشتی رفت و آمد میکنه چون که بعضی اوقات ممکنه بعد از ساعت خاموشی به خونه برسه و در اصلی قفل باشه ، واسه ی همین گروه نگهبانی ارباب متوجه حضورش نشدن ! ))((در پشتی منتهی میشه به آشپزخونه ای که تو حیاطه))
اولش مدتی پنهان شدم تا مطمئن بشم کسی اونجا نیست و متوجه حضور من نشن و بعد محیط رو برسی کنم.. وقتی اطمینان پیدا کردم که کسی متوجه حضور من نشده به سمت ساختمون اصلی حرکت کردم توی راه بودم که متوجه شدم بوی خاصی توی فضا پیچیده این بو طبیعی نیست.. یعنی ممکنه گاز بیهوشی باشه؟ ... پس تیکه ای از لباسم رو در آوردم و جلوی دهنم گرفتم تا اثر گاز رو روی خودم کمتر کنم...
به سمت پنجره ی اتاق تکیونگ و خانم کیم رفتم که اتاقشون طبقه ی اول عمارت بود پنجره رو باز میکردم و دیدم که اوضاع بدتر از اون چیزیه که من تصور میکردم!
تکیونگ با این که خیلی سرفه میکرد اما هنوز به طور کامل گاز روش اثر نکرده بود، پس از مدتی متوجه حضور من شد، وارد اتاق شدم و در کمال ناباوری دیدم که خانم کیم مرده پس تکیونگ رو بلند کردم و از اتاق خارجش کردم . تکیونگ که داشت نفس های آخرش رو میکشید ، میون سرفه کردن ها و خس خس کردن ها و نفس نفس زدن هاش ، راجع به قفس و وصیت نامه برام توضیح داد و بهم گفت که مراقب تنها دخترش لین باشم . خیلی تلاش کردم تا تکیونگ رو نجات بدم اما گاز سمی تقریبا تمام ریه هاشو درگیر کرده بود و نتونستم کاری برای تکیونگ انجام بدم بعد از چند دقیقه تکیونگ از هوش رفت و از اتاق خارج شدم تا حداقل لین رو نجات بدم ، آروم و با احتیاط به سمت طبقه بالا که اتاق لین بود حرکت کردم اما وقتی وارد اتاق شدم لین رو پیدا نکردم !
چون که سالهای زیادی برای تکیونگ خدمت میکردم و دوست صمیمی اون بودم ؛ حتی قبل از ازدواج و بچه دار شدنش و خب از وقتی لین به دنیا اومد ، باهاش بازی میکردم و خوب میشناختمش حدس زدم که توی زیر زمین باشه ، واسه همین رفتم اونجا ! حدسم درست بود !!!
(◍•ᴗ•◍) ❤ مرسی بابت حمایتاتون... اینم پارت ششم...
بعد از اینکه فاکتور ها رو از آقای کیم گرفتم ، به سمت عمارت حرکت کردم اما وقتی به عمارت رسیدم با جسم بیهوش نگهبان های عمارت روبه رو شدم.. (( گانگ تاعه شب ها از در پشتی رفت و آمد میکنه چون که بعضی اوقات ممکنه بعد از ساعت خاموشی به خونه برسه و در اصلی قفل باشه ، واسه ی همین گروه نگهبانی ارباب متوجه حضورش نشدن ! ))((در پشتی منتهی میشه به آشپزخونه ای که تو حیاطه))
اولش مدتی پنهان شدم تا مطمئن بشم کسی اونجا نیست و متوجه حضور من نشن و بعد محیط رو برسی کنم.. وقتی اطمینان پیدا کردم که کسی متوجه حضور من نشده به سمت ساختمون اصلی حرکت کردم توی راه بودم که متوجه شدم بوی خاصی توی فضا پیچیده این بو طبیعی نیست.. یعنی ممکنه گاز بیهوشی باشه؟ ... پس تیکه ای از لباسم رو در آوردم و جلوی دهنم گرفتم تا اثر گاز رو روی خودم کمتر کنم...
به سمت پنجره ی اتاق تکیونگ و خانم کیم رفتم که اتاقشون طبقه ی اول عمارت بود پنجره رو باز میکردم و دیدم که اوضاع بدتر از اون چیزیه که من تصور میکردم!
تکیونگ با این که خیلی سرفه میکرد اما هنوز به طور کامل گاز روش اثر نکرده بود، پس از مدتی متوجه حضور من شد، وارد اتاق شدم و در کمال ناباوری دیدم که خانم کیم مرده پس تکیونگ رو بلند کردم و از اتاق خارجش کردم . تکیونگ که داشت نفس های آخرش رو میکشید ، میون سرفه کردن ها و خس خس کردن ها و نفس نفس زدن هاش ، راجع به قفس و وصیت نامه برام توضیح داد و بهم گفت که مراقب تنها دخترش لین باشم . خیلی تلاش کردم تا تکیونگ رو نجات بدم اما گاز سمی تقریبا تمام ریه هاشو درگیر کرده بود و نتونستم کاری برای تکیونگ انجام بدم بعد از چند دقیقه تکیونگ از هوش رفت و از اتاق خارج شدم تا حداقل لین رو نجات بدم ، آروم و با احتیاط به سمت طبقه بالا که اتاق لین بود حرکت کردم اما وقتی وارد اتاق شدم لین رو پیدا نکردم !
چون که سالهای زیادی برای تکیونگ خدمت میکردم و دوست صمیمی اون بودم ؛ حتی قبل از ازدواج و بچه دار شدنش و خب از وقتی لین به دنیا اومد ، باهاش بازی میکردم و خوب میشناختمش حدس زدم که توی زیر زمین باشه ، واسه همین رفتم اونجا ! حدسم درست بود !!!
(◍•ᴗ•◍) ❤ مرسی بابت حمایتاتون... اینم پارت ششم...
۳۴.۱k
۲۰ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.