(فراموش نشدنی)p.10
ته*ویو
داخل ویلامون هستیم من و نامجون و جیهوپ و جیمین
یونگی و جین رفتن خونشون
یهو یکی در زد جیهوپ رفت باز کرد
یهو جانکوک و جیهوپ اومدن و ولی اینجا یه چززی تغییر میکرد
یه دختر بغل کوک بود همه تعجب کرده بودیم
جیمین:این کیه؟
کوک:نمیدونم
نامجون:پس چرا اوردیش یعنی کار خوبی کردی اما چطوری شد
کوک:توضیح میدم الان
ته:بدش به من من میبرمش تو اتاق خودم تا استراحت کنه و هر وقت پاشد یلوچیزی میشه دیگه
رفتم از جانکوک گرفتمش اون دختره رو،داشتم میبردمش طبقه بالا داخل اتاقم
یه لحظه به صورتش نگاه کردم
موهاش بلند،چشماش خوش حالت و درشت،خیلیم سفیده به جزء موهاش و چشماش و سیاهن
بردمش و گزاشنمش رو تختم
کوک*ویو
نشستم روی مبل
نامجون:حالا بگو
کوک:خب وسط خیابون افتاده بود رو زمین
جیمین:چرا؟
هوپ:از کجا بدونه
جیمین:اها راست میگی
کوک:منم گفتم بیارمش خونه
نامجون:کار خوبی کردی
داخل ویلامون هستیم من و نامجون و جیهوپ و جیمین
یونگی و جین رفتن خونشون
یهو یکی در زد جیهوپ رفت باز کرد
یهو جانکوک و جیهوپ اومدن و ولی اینجا یه چززی تغییر میکرد
یه دختر بغل کوک بود همه تعجب کرده بودیم
جیمین:این کیه؟
کوک:نمیدونم
نامجون:پس چرا اوردیش یعنی کار خوبی کردی اما چطوری شد
کوک:توضیح میدم الان
ته:بدش به من من میبرمش تو اتاق خودم تا استراحت کنه و هر وقت پاشد یلوچیزی میشه دیگه
رفتم از جانکوک گرفتمش اون دختره رو،داشتم میبردمش طبقه بالا داخل اتاقم
یه لحظه به صورتش نگاه کردم
موهاش بلند،چشماش خوش حالت و درشت،خیلیم سفیده به جزء موهاش و چشماش و سیاهن
بردمش و گزاشنمش رو تختم
کوک*ویو
نشستم روی مبل
نامجون:حالا بگو
کوک:خب وسط خیابون افتاده بود رو زمین
جیمین:چرا؟
هوپ:از کجا بدونه
جیمین:اها راست میگی
کوک:منم گفتم بیارمش خونه
نامجون:کار خوبی کردی
۴۰
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.