پارت۹
کوک:باشه پاشدم
ات :من میرم دوش بگیرم
کوک:منم میرم تو اون یکی اتاق حاضر بشم
ات:اوکی
یه دوش چند دقیقه ای گرفتمو اومدم بیرون
موهامو خشک کردم و حالت دادم یه آرایش نیمه غلیظ کردمو لباسی که کوک برام خریده بود رو با کفشام پوشیدم
و رفتم پایین
کوک ویو
یه کت و شلوار مشکی پوشیدم موهامم درست کردمو رفتم پایین
نشستم رو مبل سرم توی گوشی بود که ات اومد جلوم وایساد
ات:خوب شدم
کوک:عالی شدی
کوک توی دلش :چقدر شبیهش شدی
ات:بریم
کوک:باشه
ده دقیقه بعد رسیدیم
یه تالار خیلی بزرگ بود
رفتیم داخل با همه احوال پرسی کردیم
ات:کوک پسرا اونجان بیا بریم پیششون
کوک:باشه
ات:سلام
همه سلام کردن به غیر از جیمین
کوک:من میرم نوشیدنی بگیرم جایی نرو
ات:باشه
کوک : نوشیدنی هارو اورد
ات:من نمی خورم
کوک:یه ذره بخور اگه نخواستی دیگه نخور
ات:باشه
خوشمزش ولی یه ذره تلخه اینو گفتمو لیوانو تا ته سر کشیدم
کوک:آروم بخور ممکنه حالت بد بشه
ات:باشه
لیوان دوم ..سوم... .چهارم سر کشیدم
کامل مست شده بودم
میخواستم بازم بخورم که یکی دستمو گرفت
کوک:بسه دیگه
ات:ولم کن میخوام بازم بخورم
کوک:نمی شه
پسرا ات حالش خوب نیست ما زود تر میریم
نامجون:باشه
کوک ویو خداحافظی کردیم داشتیم میرفتیم که ات بی هوش شد
براید استایل بغلش کردمو گذاشتمش تو ماشین
رفتم به سمت خونه
رسیدیم درو باز کردمو گذاشتمش رو تخت
کوک:چرا انقدر شبیهشی
اینو گفت و از اتاق رفت بیرون
شرط نداریم ولی با کامنتاتون بهم انرژی بدین
ات :من میرم دوش بگیرم
کوک:منم میرم تو اون یکی اتاق حاضر بشم
ات:اوکی
یه دوش چند دقیقه ای گرفتمو اومدم بیرون
موهامو خشک کردم و حالت دادم یه آرایش نیمه غلیظ کردمو لباسی که کوک برام خریده بود رو با کفشام پوشیدم
و رفتم پایین
کوک ویو
یه کت و شلوار مشکی پوشیدم موهامم درست کردمو رفتم پایین
نشستم رو مبل سرم توی گوشی بود که ات اومد جلوم وایساد
ات:خوب شدم
کوک:عالی شدی
کوک توی دلش :چقدر شبیهش شدی
ات:بریم
کوک:باشه
ده دقیقه بعد رسیدیم
یه تالار خیلی بزرگ بود
رفتیم داخل با همه احوال پرسی کردیم
ات:کوک پسرا اونجان بیا بریم پیششون
کوک:باشه
ات:سلام
همه سلام کردن به غیر از جیمین
کوک:من میرم نوشیدنی بگیرم جایی نرو
ات:باشه
کوک : نوشیدنی هارو اورد
ات:من نمی خورم
کوک:یه ذره بخور اگه نخواستی دیگه نخور
ات:باشه
خوشمزش ولی یه ذره تلخه اینو گفتمو لیوانو تا ته سر کشیدم
کوک:آروم بخور ممکنه حالت بد بشه
ات:باشه
لیوان دوم ..سوم... .چهارم سر کشیدم
کامل مست شده بودم
میخواستم بازم بخورم که یکی دستمو گرفت
کوک:بسه دیگه
ات:ولم کن میخوام بازم بخورم
کوک:نمی شه
پسرا ات حالش خوب نیست ما زود تر میریم
نامجون:باشه
کوک ویو خداحافظی کردیم داشتیم میرفتیم که ات بی هوش شد
براید استایل بغلش کردمو گذاشتمش تو ماشین
رفتم به سمت خونه
رسیدیم درو باز کردمو گذاشتمش رو تخت
کوک:چرا انقدر شبیهشی
اینو گفت و از اتاق رفت بیرون
شرط نداریم ولی با کامنتاتون بهم انرژی بدین
۲۸.۶k
۲۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.