P37
(جین ویو )
رفتم به همون فروشگاهی که جونگ کوک گفت بعدم شروع کردم و تمام فروشگاه رو گشتم اما اثری از ا/ت نبود برای همین رفتم سمت یه خانم فروشنده و گفتم : ببخشید احیانا یه خانم کم سن و سال با یه بچه کوچیک ندیدید
یکم قیافش رفت تو فکر و گفت : خانم کم سن و.....
یکم مکث کرد و بعد از چند ثانیه انگار که چیزی یادش افتاده باشه گفت : اها یادمه بله دیدم امدن برای بچشون عروسک خریدن
جین : بعدش نمیدونید کجا رفتن ؟
فروشنده : نه فقط دیدم از فروشگاه رفتن بیرون
از فروشگاه رفته بیرون ؟ اگه اومده بیرون پس کجاس ، چرا نیومده عمارت ا/ت الان چند ساعته که نیومده حتی اگه جایی هم رفته باشه تا الان باید برگشته بود اما نیومده پس حتما اتفاقی افتاده ، برگشتم رو به فروشنده و گفتم : خیلی ممنونم
فروشنده : خواهش میکنم
بعدم اومدم و بیرون فروشگاه وایسادم ، یکم چشم چرخوندم توی هوا تا تمرکز کنم ا/ت اخه تو کجایی دختر ؟
(ته یانگ ویو)
از شرکت اومدم بیرون و خودم رو مرتب کردم این هه جین واقعا عجب ادمیه ها درسته چون من کارم رو خوب انجام دادم این جایزم بود اما اینجوری که معلومه قبلا با خیلیا بوده ، سرم رو تکون دادم تا فکرم ازش جدا بشه و سمت اون دختره و بچش بره ، هه جین بهم گفته بود اونا رو بکشم اما قیافه ی ساده و مهربون اون دختر که فکر کنم اسمش ا/ت بود نذاشت حتی تو اون شرایط هم بجای اینکه به فکر خودش باشه بچش رو سفت گرفته بود من نتونستم همچین آدمی رو بکشم درسته که زخمی شد ولی من دور از چشم هه جین بردمش بیمارستان نمیدونم چرا میخواست بکشتش اما من آدم کشتن همچین آدمی که خوبی از قیافش میباره رو نداشتم ، رفتم تو ماشین و به سمت همون بیمارستانی که اون دختر کوچولو رو بردم اونجا رفتم ، چند دقیقه ای طول کشید تا به اونجا برسم سعی کردم دور از شرکت باشه تا هه جین بویی نبره ، وارد بیمارستان شدم و رو به پرستاری که جلوم بود گفتم : این نامه رو لطفا به همون خانمی که با بچش اوردنش اینجا بدید
پرستار : منظورت ا/تس ؟
سرم رو به معنی تایید تکون دادم و سریع از بیمارستان اومدم بیرون
رفتم به همون فروشگاهی که جونگ کوک گفت بعدم شروع کردم و تمام فروشگاه رو گشتم اما اثری از ا/ت نبود برای همین رفتم سمت یه خانم فروشنده و گفتم : ببخشید احیانا یه خانم کم سن و سال با یه بچه کوچیک ندیدید
یکم قیافش رفت تو فکر و گفت : خانم کم سن و.....
یکم مکث کرد و بعد از چند ثانیه انگار که چیزی یادش افتاده باشه گفت : اها یادمه بله دیدم امدن برای بچشون عروسک خریدن
جین : بعدش نمیدونید کجا رفتن ؟
فروشنده : نه فقط دیدم از فروشگاه رفتن بیرون
از فروشگاه رفته بیرون ؟ اگه اومده بیرون پس کجاس ، چرا نیومده عمارت ا/ت الان چند ساعته که نیومده حتی اگه جایی هم رفته باشه تا الان باید برگشته بود اما نیومده پس حتما اتفاقی افتاده ، برگشتم رو به فروشنده و گفتم : خیلی ممنونم
فروشنده : خواهش میکنم
بعدم اومدم و بیرون فروشگاه وایسادم ، یکم چشم چرخوندم توی هوا تا تمرکز کنم ا/ت اخه تو کجایی دختر ؟
(ته یانگ ویو)
از شرکت اومدم بیرون و خودم رو مرتب کردم این هه جین واقعا عجب ادمیه ها درسته چون من کارم رو خوب انجام دادم این جایزم بود اما اینجوری که معلومه قبلا با خیلیا بوده ، سرم رو تکون دادم تا فکرم ازش جدا بشه و سمت اون دختره و بچش بره ، هه جین بهم گفته بود اونا رو بکشم اما قیافه ی ساده و مهربون اون دختر که فکر کنم اسمش ا/ت بود نذاشت حتی تو اون شرایط هم بجای اینکه به فکر خودش باشه بچش رو سفت گرفته بود من نتونستم همچین آدمی رو بکشم درسته که زخمی شد ولی من دور از چشم هه جین بردمش بیمارستان نمیدونم چرا میخواست بکشتش اما من آدم کشتن همچین آدمی که خوبی از قیافش میباره رو نداشتم ، رفتم تو ماشین و به سمت همون بیمارستانی که اون دختر کوچولو رو بردم اونجا رفتم ، چند دقیقه ای طول کشید تا به اونجا برسم سعی کردم دور از شرکت باشه تا هه جین بویی نبره ، وارد بیمارستان شدم و رو به پرستاری که جلوم بود گفتم : این نامه رو لطفا به همون خانمی که با بچش اوردنش اینجا بدید
پرستار : منظورت ا/تس ؟
سرم رو به معنی تایید تکون دادم و سریع از بیمارستان اومدم بیرون
۱۹.۳k
۰۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.