عشقی که بهم دادی
"part 48"
*از زبان ا.ت
دختره ارائه ش تموم شد و نشست سر جاش و یه پوزخند به من زد
شیطونه میگه دکوراسیون صورتش تغییر بدم
چرا تهیونگ اصلا از اون سوال نکرد
ای عوضی نشونش میدم
_خب از شرکت های چابک و ام سی جی تشکر میکنم...برای رای گیری باید به ما فرصت بحث و نتیجه گیری بدین...منشی نام!
؛بله قربان...لطفا بفرمایید
وسایلمونو برداشتیم و از سالن اومدیم بیرون
دل تو دلم نبود
دیدم میا(اگه یادتون باشه اسم دوست دختر جانگ بود)داره با تلفن حرف میزنه
یه برق خاصی تو چشماش بود و لبخندای ترسناک میزد
امیدوارم اتفاق بدی نیوفته
هانا رفت و با دوتا قهوه برگشت
×بزن شارژ شی
+مرسی هانا
یکم از قهوه خوردم که گوشیم زنگ خورد
خوشحال شدم...جونگکوکی بودددد
+سلام جونگکوک...خوبی؟
=سلام...خوبم تو خوبی؟
+نه خیلی استرس دارم
=اینهمه بهت گفتم استرس نداشته باش موفق میشی اونوقت الان میگی استرس دارم؟
یکم از بقیه دور شدم و ماجرا رو براش گفتم ، گفتم که از میا چی دیدم
=یعنی میگی اون جانگ لعنتی کیم تهیونگ رو هم خریده؟(تعجب)
+امیدوارم درست نباشه
=منم...ا.ت من باید برم...برات آرزوی موفقیت میکنم...دوستت دارم
+مرسی...منم دوستت دارم
=بای
قطع کردم و با نگرانی به ساعتم نگاه کردم
یکم راه رفتم که دیدم منشی نام اومد بیرون
؛ لطفا همگی بفرمایید داخل
رفتیم تو و نشستیم سر جاهامون
دست تهیونگ یه کاغذ میدیدم
استرسم بیشر شد و پوستای لبمو میکندم
*از زبان تهیونگ
دوباره داره پوستای لبشو میکنه
صد بار بهش گفته بودم این کارو نکنه
اما ا.ت من متاسفم که نتونستم کاری برات کنم
_و اما نتیجه...شرکت تکنولوژی ام سی جی خوشحال میشیم که همکاری رو با شما ادامه بدیم
یه لبخند فیک زدن و از ماگ قهوه م خوردم
ا.ت رو دیدم که با ناراحتی به من نگاه میکرد
+منو ببخشید
از جاش بلند شد و رفت بیرون
×معذرت میخوام
هانا هم رفت دنبال ا.ت
*از زبان ا.ت
رفتم بیرون و توی محوطه نشستم
روی نیمکت بودم و زدم زیر گریه که هانا رو دیدم که بغلم کرد
+کیم تهیونگ ازت متنفرمممممم...قرار بود مسائل شخصی رو وارد نکنی...تو قول دادی(داد و گریه)
×ا.ت!...منظورت چیه؟...کدوم مسائل شخصی
خودمو از توی بغلش آزاد کردم و رو کردم بهش و دستمو سمت ساختمون نشونه گرفتم
+اون عوضییی...اون بابای جیهونه...حالا فهمیدی یعنی چی؟؟؟؟(داد)
×ت...تهیونگ اون...
+آره همون...اون بابای جیهونه...همونی که باعث شد تمام زندگیمو دست تنها بسازم...همونی که چندین بار منو جلوی هم خورد کرد...همون کسی که ازم متنفره....
یعنی چی میشهههه؟!!!!
*از زبان ا.ت
دختره ارائه ش تموم شد و نشست سر جاش و یه پوزخند به من زد
شیطونه میگه دکوراسیون صورتش تغییر بدم
چرا تهیونگ اصلا از اون سوال نکرد
ای عوضی نشونش میدم
_خب از شرکت های چابک و ام سی جی تشکر میکنم...برای رای گیری باید به ما فرصت بحث و نتیجه گیری بدین...منشی نام!
؛بله قربان...لطفا بفرمایید
وسایلمونو برداشتیم و از سالن اومدیم بیرون
دل تو دلم نبود
دیدم میا(اگه یادتون باشه اسم دوست دختر جانگ بود)داره با تلفن حرف میزنه
یه برق خاصی تو چشماش بود و لبخندای ترسناک میزد
امیدوارم اتفاق بدی نیوفته
هانا رفت و با دوتا قهوه برگشت
×بزن شارژ شی
+مرسی هانا
یکم از قهوه خوردم که گوشیم زنگ خورد
خوشحال شدم...جونگکوکی بودددد
+سلام جونگکوک...خوبی؟
=سلام...خوبم تو خوبی؟
+نه خیلی استرس دارم
=اینهمه بهت گفتم استرس نداشته باش موفق میشی اونوقت الان میگی استرس دارم؟
یکم از بقیه دور شدم و ماجرا رو براش گفتم ، گفتم که از میا چی دیدم
=یعنی میگی اون جانگ لعنتی کیم تهیونگ رو هم خریده؟(تعجب)
+امیدوارم درست نباشه
=منم...ا.ت من باید برم...برات آرزوی موفقیت میکنم...دوستت دارم
+مرسی...منم دوستت دارم
=بای
قطع کردم و با نگرانی به ساعتم نگاه کردم
یکم راه رفتم که دیدم منشی نام اومد بیرون
؛ لطفا همگی بفرمایید داخل
رفتیم تو و نشستیم سر جاهامون
دست تهیونگ یه کاغذ میدیدم
استرسم بیشر شد و پوستای لبمو میکندم
*از زبان تهیونگ
دوباره داره پوستای لبشو میکنه
صد بار بهش گفته بودم این کارو نکنه
اما ا.ت من متاسفم که نتونستم کاری برات کنم
_و اما نتیجه...شرکت تکنولوژی ام سی جی خوشحال میشیم که همکاری رو با شما ادامه بدیم
یه لبخند فیک زدن و از ماگ قهوه م خوردم
ا.ت رو دیدم که با ناراحتی به من نگاه میکرد
+منو ببخشید
از جاش بلند شد و رفت بیرون
×معذرت میخوام
هانا هم رفت دنبال ا.ت
*از زبان ا.ت
رفتم بیرون و توی محوطه نشستم
روی نیمکت بودم و زدم زیر گریه که هانا رو دیدم که بغلم کرد
+کیم تهیونگ ازت متنفرمممممم...قرار بود مسائل شخصی رو وارد نکنی...تو قول دادی(داد و گریه)
×ا.ت!...منظورت چیه؟...کدوم مسائل شخصی
خودمو از توی بغلش آزاد کردم و رو کردم بهش و دستمو سمت ساختمون نشونه گرفتم
+اون عوضییی...اون بابای جیهونه...حالا فهمیدی یعنی چی؟؟؟؟(داد)
×ت...تهیونگ اون...
+آره همون...اون بابای جیهونه...همونی که باعث شد تمام زندگیمو دست تنها بسازم...همونی که چندین بار منو جلوی هم خورد کرد...همون کسی که ازم متنفره....
یعنی چی میشهههه؟!!!!
۳.۸k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.