مافیای جذاب من p4
جیمین:عا فقط ی کوچولو
ا/ت:تو به چه حقی میخوای شکنجم کنی مرتیکه*با داد
جیمین:مرتیکه؟سر من داد میزنی ؟
ا/ت:اره مثلا مییخوای چه غلطی کنی ها*داد
جیمین:الان میبینی
*جیمین رفت شلاغو اورد و تا نزدیک یک ساعت ا/ت رو میزد که کل بدن ا/ت خونی و زخم شده بود و بیهوش افتاده بود و جیمین همونجا دست و پا بسته ولش کرد
جیمین:اجوما
اجوما:بله ارباب
جیمین:این هرزه هروقت بهوش اومد نه بهش اب میدی نه غذا بزار دو روز گشنگی و تشنگی بکشه تا دیگه زبون درازی نکنه
اجوما:اما...
جیمین:چیزی نشنوم
اجوما:چشم ارباب
جیمین:خوبه من میرم
*جیمین رفت و شب هم نیومد
ویو فردا صبح ا/ت:
چشم هامو باز کردم خیی بدنم درد میکرد و میسوخت تشنم بود گشنم بود شروع کردم سرصدا کردن که دیدم اجوما اومد
ا/ت:کمک لطفا بزارین از اینجا برم
اجوما:من نمیتونم کاری کنم دخترم
ا/ت:تا کی قراره اینجا بمونم؟
اجوما:نمیدونم
ا/ت:هوففففف
اجوما:دخترم تو چرا توی کارای ارباب دخالت میکنی؟اصن چرا اونشب رفتی پیش جسد؟
ا/ت:ارباب؟وادفففف من اصن نمیدونسممممم قراره همچین بلایی سرم بیاد فقط صدای تیر شنیدم که دیدم ی مرد افتاده روی زمین
اجوما:چی بگم دخترم
ا/ت:اجوما
اجوما:بله
ا/ت:میشه بهم اب بدین؟
اجوما:شرمنده ارباب گفتن که تا دوروز نه بهت غذا بدم نه اب
ا/ت:اون که الان خونه نیست لطفا
اجوما:باشه پس
*اجوما رفت اشپزخونه برای ا/ت اب بیاره که وقتی داشت میرفت پیش ا/ت جیمین اومد و اونا دید
جیمین:اجوما
اجوما:ا..ار..ارباب
جیمین:داری چیکار میکنی ها*با داد
جیمین:مگه بهت نگفتم که نباید تا دوروز هیچی بخونه تو نمیفهمی؟*با داد
اجوما:ار...ارباب لطفا ببخش
جیمین:گمشو نبینمت
*جیمین رفت پیش ا/ت.............
شرط
لایک:20
ا/ت:تو به چه حقی میخوای شکنجم کنی مرتیکه*با داد
جیمین:مرتیکه؟سر من داد میزنی ؟
ا/ت:اره مثلا مییخوای چه غلطی کنی ها*داد
جیمین:الان میبینی
*جیمین رفت شلاغو اورد و تا نزدیک یک ساعت ا/ت رو میزد که کل بدن ا/ت خونی و زخم شده بود و بیهوش افتاده بود و جیمین همونجا دست و پا بسته ولش کرد
جیمین:اجوما
اجوما:بله ارباب
جیمین:این هرزه هروقت بهوش اومد نه بهش اب میدی نه غذا بزار دو روز گشنگی و تشنگی بکشه تا دیگه زبون درازی نکنه
اجوما:اما...
جیمین:چیزی نشنوم
اجوما:چشم ارباب
جیمین:خوبه من میرم
*جیمین رفت و شب هم نیومد
ویو فردا صبح ا/ت:
چشم هامو باز کردم خیی بدنم درد میکرد و میسوخت تشنم بود گشنم بود شروع کردم سرصدا کردن که دیدم اجوما اومد
ا/ت:کمک لطفا بزارین از اینجا برم
اجوما:من نمیتونم کاری کنم دخترم
ا/ت:تا کی قراره اینجا بمونم؟
اجوما:نمیدونم
ا/ت:هوففففف
اجوما:دخترم تو چرا توی کارای ارباب دخالت میکنی؟اصن چرا اونشب رفتی پیش جسد؟
ا/ت:ارباب؟وادفففف من اصن نمیدونسممممم قراره همچین بلایی سرم بیاد فقط صدای تیر شنیدم که دیدم ی مرد افتاده روی زمین
اجوما:چی بگم دخترم
ا/ت:اجوما
اجوما:بله
ا/ت:میشه بهم اب بدین؟
اجوما:شرمنده ارباب گفتن که تا دوروز نه بهت غذا بدم نه اب
ا/ت:اون که الان خونه نیست لطفا
اجوما:باشه پس
*اجوما رفت اشپزخونه برای ا/ت اب بیاره که وقتی داشت میرفت پیش ا/ت جیمین اومد و اونا دید
جیمین:اجوما
اجوما:ا..ار..ارباب
جیمین:داری چیکار میکنی ها*با داد
جیمین:مگه بهت نگفتم که نباید تا دوروز هیچی بخونه تو نمیفهمی؟*با داد
اجوما:ار...ارباب لطفا ببخش
جیمین:گمشو نبینمت
*جیمین رفت پیش ا/ت.............
شرط
لایک:20
۱۳.۱k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.