⚪I ran away from my mafia ⚪
Part 4
ات ویو --- اون این جا چیکار میکرد
شخصی که امد داخل اکس بود هو مین * کیم هو مین * هو مین : هاا ات تویی- نیشخند چیکارا میکنی
ات ویو --- هو مین با نیشخند امد سمتم و دستشو گذاشت رو شونم
و داشت میدم ببوسمت که قای پارک امد هاا اون اینجا چیکار میکرد -مرور اتفاق دیشب -
اهان یادم امد اون منو دزدید جیمین ویو --- دیشب ات رو دزدیدم و بلخره به خودم نزدیکش میکنم و اونو مال خودم میکنم
خودم ساعت 6 صبح بیدار شده بودم و صبحانه خوردم ولی الان ساعت 9 باید ات بیدار شده باشه دیگه * زیر دستم را فرستادم به ات بگه بیاد پایین * دیدم یه ربع گذشته خودم رفتم بالا با چیزی که دیدم خون جلو چشامو گرفت اون عوضی داشت به ات دست میزد میخاست ببوستش _ رفتم جلو و یکی محکم زدم توی دهنش : عوض ی چطور جرئت میکنی به چیزی که مال منه دست بزنی
ات ویو --- تا میخاست ببوستم اقای پارک وارد شد وای خیلی عصبانی میزد انگار خون جلو چشاشو گرفته بود چیزی نمیدید
امد جلو و گفت : چطور جرئت میکنی به چیزی که مال منه دست بزنی هاا چی میگفت من مال اون حالا ولش بدبخت اون که داشت دیگه داشت میمرد _ حتی یکی از دندوناش افتاده بود ااروم رفتم جلو و گفتم : اقای پارک بسه دیگه کشتینش جیمین ویو --- داشتم میزدمش که ات اروم با صدای اروم و لطیف یکه میلزید گفت اقای پارک بسه دیگه کشتیش بس کردمو تلفنمو در اوردم زنگ زدم بیا اینو جمع کنن و روبه ات گفتم : بیا صبحانه بخور ات : داشت میرفت که یهو برگشت و گفت به من نگو اقای پارک باید بگی....
چی..... به اون ( پارت بعد میفهمید چی گفت )
#جمهوری - اسلامی - ایران
اسلاید 2 هو مین
ات ویو --- اون این جا چیکار میکرد
شخصی که امد داخل اکس بود هو مین * کیم هو مین * هو مین : هاا ات تویی- نیشخند چیکارا میکنی
ات ویو --- هو مین با نیشخند امد سمتم و دستشو گذاشت رو شونم
و داشت میدم ببوسمت که قای پارک امد هاا اون اینجا چیکار میکرد -مرور اتفاق دیشب -
اهان یادم امد اون منو دزدید جیمین ویو --- دیشب ات رو دزدیدم و بلخره به خودم نزدیکش میکنم و اونو مال خودم میکنم
خودم ساعت 6 صبح بیدار شده بودم و صبحانه خوردم ولی الان ساعت 9 باید ات بیدار شده باشه دیگه * زیر دستم را فرستادم به ات بگه بیاد پایین * دیدم یه ربع گذشته خودم رفتم بالا با چیزی که دیدم خون جلو چشامو گرفت اون عوضی داشت به ات دست میزد میخاست ببوستش _ رفتم جلو و یکی محکم زدم توی دهنش : عوض ی چطور جرئت میکنی به چیزی که مال منه دست بزنی
ات ویو --- تا میخاست ببوستم اقای پارک وارد شد وای خیلی عصبانی میزد انگار خون جلو چشاشو گرفته بود چیزی نمیدید
امد جلو و گفت : چطور جرئت میکنی به چیزی که مال منه دست بزنی هاا چی میگفت من مال اون حالا ولش بدبخت اون که داشت دیگه داشت میمرد _ حتی یکی از دندوناش افتاده بود ااروم رفتم جلو و گفتم : اقای پارک بسه دیگه کشتینش جیمین ویو --- داشتم میزدمش که ات اروم با صدای اروم و لطیف یکه میلزید گفت اقای پارک بسه دیگه کشتیش بس کردمو تلفنمو در اوردم زنگ زدم بیا اینو جمع کنن و روبه ات گفتم : بیا صبحانه بخور ات : داشت میرفت که یهو برگشت و گفت به من نگو اقای پارک باید بگی....
چی..... به اون ( پارت بعد میفهمید چی گفت )
#جمهوری - اسلامی - ایران
اسلاید 2 هو مین
۳.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.