Part 5
Part 5
سال ۲۰۱۸ ا.ت ویو
به یونگی گفتم بیاد حیاط پشتی بلاخره اونم حق داره بدونه بلاخره اومد ولی دوکبوکی دستش بود تا بوش بهم خورد حالم بد شد
یونگی: ا.ت گفت کارم داره یکم غذا هم بردم تا باهم بخوریم تا اومدم حالش بد شد موهاشو گرفتع بودمو اروم کمرشو نوازش میکردم که حالش بهتر شد
یونگی: ا.ت تو خوبی مریض شدی
ا.ت: نه یونگی من باردارم
یونگی: با چیزی که گفت خون تو رگام یخ زد چ..۰ی دادی میگی تو
ا.ت: رفتم دستاشو گرفتم نگام کن ببین من دوست دارم بیا باهم این بچرو بزرگ کنیم باشه
یونگی: دستشو پس زدم که یکم رفت اونور تر چی داری میگه تو هااااااا میفهمیبییی
ا.ت: یونگی داد نزن( با گریه)
یونگی: اسم منو با دهن کثیفت نیار وقو میگیرم میری سقطش میکنی فهمیدی یا نههه
ا.ت: یااا چرا چرا سقطش کنم این بچه از خونا توعه چطور دلت میاد واقا لعنتی من دوست دارم چرا نمیفهمی( اخرش یواشو با گریه)
یونگی: من دوست ندارم همین که گفتم میری سقطش میکنی
ا.ت: یونگی از اونجا رفت و من رو زانو هام افتادمو گریه کردم کل تولد تو فکر بودم فرداش رفتم واسه سقط و همه چیو تموم کردم بعد از اون تا ۳ سال نه درست غذا میخوردم نه با کسی حرف میزدم و تاروروزی که توی بی تی اس یونگیو ببینم حتی اسمشم نیاوردم ولی من هنوزم دوسش دارم......
حال
جمین: یونگی داشت گریه میکرد که بغلش کردم هی هی هی مهم نیستباهم درستش میکنیم قول میدم برشگردونم باشه
یونگی: من هق حتی نمیتونم تو هق تو چشاش نگاه کنم
جمین: هیییی اروم باش گفتم که درستش میکنم باشه
یونگی: از بغلش درارومدم هوم ممنون جیمینا بلند شدیم و راه افتادیم سمت خونه یهو من ا.تو دیدم که داره راه میرهو گریه میکنه تا به خودم اومدم دیدم ا.ت وسط خیابونه و ماشین داره با سرعت به سمتش میاد
یونگی : ا.تتتتتتتت مراقب باششششش
ا.ت: داشتم قدم میزدم و اشکام همینجوری میریختن اومدم از خیابون رد شم که یونگیو دیدم که میگفت مراقب باش سرمو برگردوندم و بعدشم سیاهی.......
یونگی: بل جمین سریع دییدم اونجا بدن بیجونشو تو بغلم گرفتم نههههههه جمین زنگ بزن امبولانس( زنگ بزن امبولانس اینم از شانس ماست😂)
ویو ساعت ۷ صب یونگی
به اعضا تازه گفتیم توراهن ا.تم الان اتاق عمله دارن قلبشو عمل میکنن که احتمال برگشت۳۰ درصده خیلی داغون بودم که جمین اومد و باگریه ی پاکت گذاشت تو دستم
جمین: ا.ت بهم گفت موقعی که رفت اتاق عمل اینو بدم بهت
یونگی: با چشمای خیس نامرو باز کردم و با هر جملش اشکام به هوا میریختن
نامه: یونگی عزیرم یا بهتره بگم کسی که با اولین نگاه عاشقش شدم خیلی دوست داشتم که الان پیشت باشم هرچند که همه چی بین ما تموم شده ولی همیشه ازدور نگات میکردم بدون اینکه خودت بفهمی
بقیش کامتا
سال ۲۰۱۸ ا.ت ویو
به یونگی گفتم بیاد حیاط پشتی بلاخره اونم حق داره بدونه بلاخره اومد ولی دوکبوکی دستش بود تا بوش بهم خورد حالم بد شد
یونگی: ا.ت گفت کارم داره یکم غذا هم بردم تا باهم بخوریم تا اومدم حالش بد شد موهاشو گرفتع بودمو اروم کمرشو نوازش میکردم که حالش بهتر شد
یونگی: ا.ت تو خوبی مریض شدی
ا.ت: نه یونگی من باردارم
یونگی: با چیزی که گفت خون تو رگام یخ زد چ..۰ی دادی میگی تو
ا.ت: رفتم دستاشو گرفتم نگام کن ببین من دوست دارم بیا باهم این بچرو بزرگ کنیم باشه
یونگی: دستشو پس زدم که یکم رفت اونور تر چی داری میگه تو هااااااا میفهمیبییی
ا.ت: یونگی داد نزن( با گریه)
یونگی: اسم منو با دهن کثیفت نیار وقو میگیرم میری سقطش میکنی فهمیدی یا نههه
ا.ت: یااا چرا چرا سقطش کنم این بچه از خونا توعه چطور دلت میاد واقا لعنتی من دوست دارم چرا نمیفهمی( اخرش یواشو با گریه)
یونگی: من دوست ندارم همین که گفتم میری سقطش میکنی
ا.ت: یونگی از اونجا رفت و من رو زانو هام افتادمو گریه کردم کل تولد تو فکر بودم فرداش رفتم واسه سقط و همه چیو تموم کردم بعد از اون تا ۳ سال نه درست غذا میخوردم نه با کسی حرف میزدم و تاروروزی که توی بی تی اس یونگیو ببینم حتی اسمشم نیاوردم ولی من هنوزم دوسش دارم......
حال
جمین: یونگی داشت گریه میکرد که بغلش کردم هی هی هی مهم نیستباهم درستش میکنیم قول میدم برشگردونم باشه
یونگی: من هق حتی نمیتونم تو هق تو چشاش نگاه کنم
جمین: هیییی اروم باش گفتم که درستش میکنم باشه
یونگی: از بغلش درارومدم هوم ممنون جیمینا بلند شدیم و راه افتادیم سمت خونه یهو من ا.تو دیدم که داره راه میرهو گریه میکنه تا به خودم اومدم دیدم ا.ت وسط خیابونه و ماشین داره با سرعت به سمتش میاد
یونگی : ا.تتتتتتتت مراقب باششششش
ا.ت: داشتم قدم میزدم و اشکام همینجوری میریختن اومدم از خیابون رد شم که یونگیو دیدم که میگفت مراقب باش سرمو برگردوندم و بعدشم سیاهی.......
یونگی: بل جمین سریع دییدم اونجا بدن بیجونشو تو بغلم گرفتم نههههههه جمین زنگ بزن امبولانس( زنگ بزن امبولانس اینم از شانس ماست😂)
ویو ساعت ۷ صب یونگی
به اعضا تازه گفتیم توراهن ا.تم الان اتاق عمله دارن قلبشو عمل میکنن که احتمال برگشت۳۰ درصده خیلی داغون بودم که جمین اومد و باگریه ی پاکت گذاشت تو دستم
جمین: ا.ت بهم گفت موقعی که رفت اتاق عمل اینو بدم بهت
یونگی: با چشمای خیس نامرو باز کردم و با هر جملش اشکام به هوا میریختن
نامه: یونگی عزیرم یا بهتره بگم کسی که با اولین نگاه عاشقش شدم خیلی دوست داشتم که الان پیشت باشم هرچند که همه چی بین ما تموم شده ولی همیشه ازدور نگات میکردم بدون اینکه خودت بفهمی
بقیش کامتا
۲.۵k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.