اسلاید دو همسر جونگ سو (می کیونگ )
اسلاید دو همسر جونگ سو (می کیونگ )
اسلاید سه دختر جونگ سو ( یونجو )
جونگ سو: می کیونگ چرا نمیزاری یونجو وارث اصلی خانواده جئون بشه
می کیونگ: من نمیخوام دخترم توی کثافت کاری های شما نقشی داشته باشه
جونگ سو: دهنتو ببند بفهم چطور با من صحبت میکنی ( با داد )
می کیونگ: واقعا؟ هم تو هم اون داداشت هم من هم یونجی رو گول زدید اما من فهمیدم ولی اون هنوز نمیفهمه شما دو تا عوضی هستید
جونگ سو یه سیلی محکم به می کیونگ زد جوری که می کیونگ سرش با ضرب به دیوار خورد و افتاد
جونگ سو: دفعه اخرت باشه زبون درازی میکنی
می کیونگ: هه فک کردی با کتک کاری میتونی دخترمو وارد بازی یه کثیفت کنی
جونگ سو: حتی اگه یونجو وارث نشه حتی اگه بچم از تو نباشه بچه من وارث جئون میشه!!
می کیونگ: ازت متنفرم جونگ سو
بزار منو دخترم بریم
جونگ سو: فک کردی من میتونم یه زن دیگه رو بیارم نه!
پس تو تا روزی که من زندم مجبوری اینجا بمونی!!
می کیونگ: عوضی یه اشغاللللل ( با گریه و داد)
( می کیونگ اجازه نمیداد دخترش تو این کار وارد بشه ولی جونگ سو به پدرش گفته بود که بچه بعدیشون وارث خواهد شد به همین دلیل همه منتظر بودن که ببینن اول یونجی وارث فامیل جئون رو به دنیا میاره یا می کیونگ!!!)
یونجی: این روزا حال خوشی نداشتم جونگ کوک هم که دست نیافتی شده بود صبح زود میرفت نصف شب برمیگشت بعضی شبا رابطه داشتیم ولی خیلی کم زیاد حرف نمیزد سریع میخوابید هنوز من بیدار نشده بودم هم میرفت تهیونگ و جیمین زود میومدن کلی حرف میزدن تا سرگرم باشم بعضی وقتا دخترا هم میومدن جیمین و تهیونگ هم به زود عروسی میکردن وقتی اونا نبودن خیلی تنها بودم دلم میگرفت مامان بابایی هم نداشتم برم پیششون می کیونگ میومد بهم سر میزد ولی جونگ سو اجازه نمیداد زیاد بمونه هر وقت میومد جونگ سو هم باهاش میومد!!
♡♡♡♡♡
اسلاید سه دختر جونگ سو ( یونجو )
جونگ سو: می کیونگ چرا نمیزاری یونجو وارث اصلی خانواده جئون بشه
می کیونگ: من نمیخوام دخترم توی کثافت کاری های شما نقشی داشته باشه
جونگ سو: دهنتو ببند بفهم چطور با من صحبت میکنی ( با داد )
می کیونگ: واقعا؟ هم تو هم اون داداشت هم من هم یونجی رو گول زدید اما من فهمیدم ولی اون هنوز نمیفهمه شما دو تا عوضی هستید
جونگ سو یه سیلی محکم به می کیونگ زد جوری که می کیونگ سرش با ضرب به دیوار خورد و افتاد
جونگ سو: دفعه اخرت باشه زبون درازی میکنی
می کیونگ: هه فک کردی با کتک کاری میتونی دخترمو وارد بازی یه کثیفت کنی
جونگ سو: حتی اگه یونجو وارث نشه حتی اگه بچم از تو نباشه بچه من وارث جئون میشه!!
می کیونگ: ازت متنفرم جونگ سو
بزار منو دخترم بریم
جونگ سو: فک کردی من میتونم یه زن دیگه رو بیارم نه!
پس تو تا روزی که من زندم مجبوری اینجا بمونی!!
می کیونگ: عوضی یه اشغاللللل ( با گریه و داد)
( می کیونگ اجازه نمیداد دخترش تو این کار وارد بشه ولی جونگ سو به پدرش گفته بود که بچه بعدیشون وارث خواهد شد به همین دلیل همه منتظر بودن که ببینن اول یونجی وارث فامیل جئون رو به دنیا میاره یا می کیونگ!!!)
یونجی: این روزا حال خوشی نداشتم جونگ کوک هم که دست نیافتی شده بود صبح زود میرفت نصف شب برمیگشت بعضی شبا رابطه داشتیم ولی خیلی کم زیاد حرف نمیزد سریع میخوابید هنوز من بیدار نشده بودم هم میرفت تهیونگ و جیمین زود میومدن کلی حرف میزدن تا سرگرم باشم بعضی وقتا دخترا هم میومدن جیمین و تهیونگ هم به زود عروسی میکردن وقتی اونا نبودن خیلی تنها بودم دلم میگرفت مامان بابایی هم نداشتم برم پیششون می کیونگ میومد بهم سر میزد ولی جونگ سو اجازه نمیداد زیاد بمونه هر وقت میومد جونگ سو هم باهاش میومد!!
♡♡♡♡♡
۷.۰k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.