فیک آقای خشن قسمت ۲۷
جون کوک به تهیونگ گفت تو مراقب کوکی باش من میبرمش بیمارستان جون کوک ماریسا بغلش کرد و برد بیمارستان پرستار گفت ماریسا رو با تخت برد و جون کوک منتظر موند دکتر اومدش گفت ایشون خیلی زنده نیست جون کوک گفت چییییییی
نهههههه دکتر گفتش شاید تا یکی الی دوماه دیگه زنده بمونه
جون کوک رفتش داخل و دید سرم زدن بهش ماریسا تا چشمش به جون کوک افتاد
از ترس می لرزید و بغض کرده بود و میخواست گریه کنه جون کوک اومد نزدیک اش نشست و گفت گریه نکن ببخشید من خوب عصبی بودم نتونستم خودمو کنترل کنم
ماریسا به زور داشت حرف میزد و اصلا صدایش در نمی اومد گفت عیبی نداره من که تا دوماه دیگه بیشتر زنده نیستم توهم راحت میشی
جون کوک دستشو گذاشت روی دهن ماریسا گفت هیسسسس نگو اینو حرفو
نهههههه دکتر گفتش شاید تا یکی الی دوماه دیگه زنده بمونه
جون کوک رفتش داخل و دید سرم زدن بهش ماریسا تا چشمش به جون کوک افتاد
از ترس می لرزید و بغض کرده بود و میخواست گریه کنه جون کوک اومد نزدیک اش نشست و گفت گریه نکن ببخشید من خوب عصبی بودم نتونستم خودمو کنترل کنم
ماریسا به زور داشت حرف میزد و اصلا صدایش در نمی اومد گفت عیبی نداره من که تا دوماه دیگه بیشتر زنده نیستم توهم راحت میشی
جون کوک دستشو گذاشت روی دهن ماریسا گفت هیسسسس نگو اینو حرفو
۵.۳k
۱۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.