p3
ت:بابا دیوونه شدی داری به یه روانی دختر میدی خدایی؟بابا....توکه عاقل بودی
ب:بسه تهیونگ! ...تو حق نداری به پدرت بی احترامیکنی میفهمی؟
ت:از همتون....متنفرم(میره بالا)
ی:بابا....
ب:فردا نامزد میکنین(میرع بیرون)
جین:خببیبی...
ی:ت تو تو مجبورش کردی نههههههههه
جین:نه
ی:تو خیلی...خیلی چندشی سوک جین(خودتی بی ادب دمپاییم کو)(میره بیرون)
جین:....(چیه فک کردی پسرمون میره دنبالش نو نو😂)
ی:الو ...اوپا
نامجون:یولان شی تویی خواهری؟
ی:ممنم(با بغض)
نامجون:چیشده خوشگل من چرا ناراحتی
ی:(گریه) اوپا...هق...بابا...میخواد منو با جین...هق...نامزد کنه(گریههههههههه)
نامجون:چ چی با چه جراتی وایسا این شب اونجام
ی:اوپاااا من خیلی میترسممممم (گریهههههههه)
نامجون:اروم باش اروم باش
یوهینا:(بچه نمجون)بابا کیه؟(اهم بیوگرافی یوهینا:دختری ۵ ساله و کیوت که عاشق عمه میباشد تک فرزند و مهربون ولی خیلی وحشی تشریف می اورد عاشق بابایی از خاله و دایی خود تنفر دارد )
نمجون:عمته خوشگل بابا(اخییی یعنی کی میاد بچه اینارو ببینیمممم گادددد)
هینا:عمههههه باباااا بده لفطا بابااااا بابااااااا
نمجون:بیا
هینا:عمهههه
یولان:هینا خوشگل منننن چطوری
هینا:مرسی عمه جون...عمه چلا صدات گلفتس ...بابا عمه چشه(با لحن بچگونههههه)
نمجون:هیچی نیس بابایی
یارا:(مادر هینا)هینااا دخمل بیا اینجا زود باش
هینا:ایششش دوباله اههه چطه ماما
نمجون:باشه توهمناراحت نباش شب حل میکنم
ی:مرسی داداشی(قطع کردن)
یولان:
یعضی وقتا ....احساس تنهاییم بیش از حد میشه طوری که...میخوام خودمرو به دیوارا بزنم بگم بسه!بسه!
ولی نه نمیشه
من استرس دارم
من خستم
من میترسم
من بی حسم
وقتی تمام این حسارو دارم...چرا باید نردی به نام سوکجین بیاد و اشفتگیم رو بیشتر کنه؟چرا؟
زنگ خوددن گوشی_
ی:بله؟
؟؟:نشناختی وا
ی:ش شما؟
؟؟:منم دیگه من ج...(به نظرت کدومه؟ جی کی؟جیمین؟جی هوپ؟)
ب:بسه تهیونگ! ...تو حق نداری به پدرت بی احترامیکنی میفهمی؟
ت:از همتون....متنفرم(میره بالا)
ی:بابا....
ب:فردا نامزد میکنین(میرع بیرون)
جین:خببیبی...
ی:ت تو تو مجبورش کردی نههههههههه
جین:نه
ی:تو خیلی...خیلی چندشی سوک جین(خودتی بی ادب دمپاییم کو)(میره بیرون)
جین:....(چیه فک کردی پسرمون میره دنبالش نو نو😂)
ی:الو ...اوپا
نامجون:یولان شی تویی خواهری؟
ی:ممنم(با بغض)
نامجون:چیشده خوشگل من چرا ناراحتی
ی:(گریه) اوپا...هق...بابا...میخواد منو با جین...هق...نامزد کنه(گریههههههههه)
نامجون:چ چی با چه جراتی وایسا این شب اونجام
ی:اوپاااا من خیلی میترسممممم (گریهههههههه)
نامجون:اروم باش اروم باش
یوهینا:(بچه نمجون)بابا کیه؟(اهم بیوگرافی یوهینا:دختری ۵ ساله و کیوت که عاشق عمه میباشد تک فرزند و مهربون ولی خیلی وحشی تشریف می اورد عاشق بابایی از خاله و دایی خود تنفر دارد )
نمجون:عمته خوشگل بابا(اخییی یعنی کی میاد بچه اینارو ببینیمممم گادددد)
هینا:عمههههه باباااا بده لفطا بابااااا بابااااااا
نمجون:بیا
هینا:عمهههه
یولان:هینا خوشگل منننن چطوری
هینا:مرسی عمه جون...عمه چلا صدات گلفتس ...بابا عمه چشه(با لحن بچگونههههه)
نمجون:هیچی نیس بابایی
یارا:(مادر هینا)هینااا دخمل بیا اینجا زود باش
هینا:ایششش دوباله اههه چطه ماما
نمجون:باشه توهمناراحت نباش شب حل میکنم
ی:مرسی داداشی(قطع کردن)
یولان:
یعضی وقتا ....احساس تنهاییم بیش از حد میشه طوری که...میخوام خودمرو به دیوارا بزنم بگم بسه!بسه!
ولی نه نمیشه
من استرس دارم
من خستم
من میترسم
من بی حسم
وقتی تمام این حسارو دارم...چرا باید نردی به نام سوکجین بیاد و اشفتگیم رو بیشتر کنه؟چرا؟
زنگ خوددن گوشی_
ی:بله؟
؟؟:نشناختی وا
ی:ش شما؟
؟؟:منم دیگه من ج...(به نظرت کدومه؟ جی کی؟جیمین؟جی هوپ؟)
۲۸.۴k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.