پارت ۵۴ ازدواج اجباری
پارت ۵۴ ازدواج اجباری
- بهترین راه عذاب دادن شوگا و طلاق گرفتنمه
@ ا/ت تو باید قشنگ فکر کنی نه که فقط بگی طلاق
& من کاملا با ا/ت موافقم تو باید طلاقتو بگیری و قشنگ زندگیتو بکنی
- باشه باشه قبول همین کار رو میکنم
@ من اخر از دست شما میمیرم
& انایتا انقدر حرف نزن به حرف منو ا/ت خوش کن
@ باشه باشه اوکی شما بردین
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
- سلامی دوباره
مادرت. دخترم حالت خوبه
- اره و شنیدم خاله روناک خونه گرفته
پدرت. هرچی بهش گفتیم گوش نکرد و رفت خونه گرفت
- اشکال نداره من حالا بهش سر میزنم
پدرش. دخترم من واقعا برای این همه بلا متاسفم
- نه نه عمو جان شما فقط لطف کن زنگ بزن به اون پسرت بگو بیاد تکلیف منو روشن کنه
مادرت. دخترم باز چیشده
- هیچی تصمیم گرفتم که وقتی شوگا نگران بچش نیست خودم باشم
( شوگا امد )
- خوب اقای شوگا باز رفتی سمت لارا
× باید به تو جواب پس بدم
- جواب منو بده دیگه نمیخوای با من باشی
× نه نمیخوام
- باشه همین الان طلاق میگیریم
× من فقط برای بچم ازت طلاق نمیگیرم
- برو بابا فکر کردی کی هستی
پدرش. بچه ها دیوانه شدین
مادرش. نه تروخدا طلاق نگیرین
& بهترین کار دنیا رو میکنی ا/ت
× بچم که به دنیا بیاد طلاق میگیرم
- همین الان طلاق میگیریم توعم بچتو میبینی داخل برگه مینویسم
× قبول
پدرت. قلبم درد گرفت شما مریضین
مادرت. هرچی صلاح
& اخ جونننننن خواهرم مجرد شد
- انایتا زنگ بزن به وکیل بیاد همین الان طلاق بگیریم و بعد فردا ببره دادگاه من که حوصله دادگاه ندارم
@ چشم
ادمینتون: وکیل امد امضاء هر دو تا رو گرفت و ا/,ت هم نوشت که شوگا میتونه بچه رو ببینه و تموم شد مامان ا/ت که هیچی نمیگفت و بابای ا/ت و شوگا رفتن بیرون فقط خونه هیونجین بود و انایتا و مامان ا/ت و شوگا شوگا هم رفت بیرون
مادرش. دخترم واقعا چرا طلاق گرفتین من که خیلی ناراحت شدم
مادرت. صلاح بر این بود
مادرش. وا مگه میشه
- حتماً میخواستین من با شکم حامله ببینم که پسرتون داره بهم خیانت میکنه
مادرش. من باهاش صحبت میکردم
- خیانتش اشکار بود حرف زدن نداشت پس شما هم انقدر تکرار نکن که کاش جدا نمیشدین
ادمینتون: ا/ت لباس پوشید و میکاپ کرد ( عکس میزارم) با انایتا و هیونجین رفتن خونهی خالشون
- بهترین راه عذاب دادن شوگا و طلاق گرفتنمه
@ ا/ت تو باید قشنگ فکر کنی نه که فقط بگی طلاق
& من کاملا با ا/ت موافقم تو باید طلاقتو بگیری و قشنگ زندگیتو بکنی
- باشه باشه قبول همین کار رو میکنم
@ من اخر از دست شما میمیرم
& انایتا انقدر حرف نزن به حرف منو ا/ت خوش کن
@ باشه باشه اوکی شما بردین
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
- سلامی دوباره
مادرت. دخترم حالت خوبه
- اره و شنیدم خاله روناک خونه گرفته
پدرت. هرچی بهش گفتیم گوش نکرد و رفت خونه گرفت
- اشکال نداره من حالا بهش سر میزنم
پدرش. دخترم من واقعا برای این همه بلا متاسفم
- نه نه عمو جان شما فقط لطف کن زنگ بزن به اون پسرت بگو بیاد تکلیف منو روشن کنه
مادرت. دخترم باز چیشده
- هیچی تصمیم گرفتم که وقتی شوگا نگران بچش نیست خودم باشم
( شوگا امد )
- خوب اقای شوگا باز رفتی سمت لارا
× باید به تو جواب پس بدم
- جواب منو بده دیگه نمیخوای با من باشی
× نه نمیخوام
- باشه همین الان طلاق میگیریم
× من فقط برای بچم ازت طلاق نمیگیرم
- برو بابا فکر کردی کی هستی
پدرش. بچه ها دیوانه شدین
مادرش. نه تروخدا طلاق نگیرین
& بهترین کار دنیا رو میکنی ا/ت
× بچم که به دنیا بیاد طلاق میگیرم
- همین الان طلاق میگیریم توعم بچتو میبینی داخل برگه مینویسم
× قبول
پدرت. قلبم درد گرفت شما مریضین
مادرت. هرچی صلاح
& اخ جونننننن خواهرم مجرد شد
- انایتا زنگ بزن به وکیل بیاد همین الان طلاق بگیریم و بعد فردا ببره دادگاه من که حوصله دادگاه ندارم
@ چشم
ادمینتون: وکیل امد امضاء هر دو تا رو گرفت و ا/,ت هم نوشت که شوگا میتونه بچه رو ببینه و تموم شد مامان ا/ت که هیچی نمیگفت و بابای ا/ت و شوگا رفتن بیرون فقط خونه هیونجین بود و انایتا و مامان ا/ت و شوگا شوگا هم رفت بیرون
مادرش. دخترم واقعا چرا طلاق گرفتین من که خیلی ناراحت شدم
مادرت. صلاح بر این بود
مادرش. وا مگه میشه
- حتماً میخواستین من با شکم حامله ببینم که پسرتون داره بهم خیانت میکنه
مادرش. من باهاش صحبت میکردم
- خیانتش اشکار بود حرف زدن نداشت پس شما هم انقدر تکرار نکن که کاش جدا نمیشدین
ادمینتون: ا/ت لباس پوشید و میکاپ کرد ( عکس میزارم) با انایتا و هیونجین رفتن خونهی خالشون
۱۴.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.