عشق ابدی پارت ۶۹
عشق ابدی پارت ۶۹
ویو نویسنده
پوزخندی زد و لباش رو مماس لبای ته آورد
با صدایی که برا تهیونگ آرامش خاصی داشت لب زد و کلماتی رو از بین لب هاش خارج کرد
کوک : اجازه دارم؟(بم)
تهیونگ تو اون زمان هیچی نمیفهمید ، مات و مبهوت به تصویر رو به روش خیره بود
حس میکرد الان قلبش رو از دست میده
گرومپ ! گرومپ ! گرومپ گرومپ گرومپ !ضربان قلبش متداوم بالاتر میرفت
کوک که سکوت ته رو مبنا بر جواب مثبتش گذاشته بود سرش رو جلوتر برد و این مانع بین شون رو برداشت و ته رو تو اغما رها کرد
نمیتونست چیزی از موقعیت کنارش بفهمه
فقط از شدت هیجان و ذوق برای قرار گرفتن لبهاش روی لبهای مردش پای چپش رو چند بار تند رو زمین کوبید
از چشم کوک دور نموند و تو همون حالت لبخندی زد که دل تهیونگ رو لرزوند .
براش فرق داشت ، این بار با میل خودش لباش رو به لبای ته سپرده بود و این پسر رو خوشحال تر میکرد
نمیتونست این همه خوشی و غنج زیر دلش رو تحمل کنه
یقه لباس کوک رو گرفت و بیشتر به لباش چسبید ، بوسه بی حرکت شون رو تموم کرد و لباش رو تکون داد
عمیق و تند لبای کوک رو مک میزد و مجال همکاری بهش نمیداد
جونگ کوک از این همه عجله پسرش خنده اش گرفته بود و ته حتی مجال خنده هم نمیداد
بعد ۷ مین از نفس تنگی جدا شد و نگاهش رو به زمین داد
حالا مونده بود چجوری و چه دلیلی بیاره که این کارای خجالت آورش رو توجیه کنن
ته : م...من....من...م... متاسفم (خجالت)
سریعا گفت و با پا تند کردن سمت اتاقش رفت و خودش رو روی تخت پرت کرد
جیهوپ از تکون تخت بیدار شد و با تعجب به ته که داشت سکته میکرد نگاه کرد
جیهوپ : ح...حالت خوبه؟(خوابالو)
ته : هییییی بیداری هیونگ؟
جیهوپ : نه خواب بود ، پریدی بیدار شدم (خوابالو)
ته : ب...بخشید
جیهوپ : چیشده؟ نصفه شبی چی دیدی اینجوری ذوق کردی؟!
ته : کی؟ ....من؟ نه بابا
جیهوپ : دروغاتو به یکی بگو نشناسه تو رو(پوزخند)
ته : ووووییییی هیونگگگگگ
پسر کوچیک تر خودش رو تو بغل هیونگش جا کرد و تا میتونست محکم فشارش داد
جیهوپ : آی چیشده؟ یهویی مجنون شدی؟(تعجب)
ته : اهم هیچی بیخیالش هیونگ ، بخواب بخواب (خوشحال)
بعد کلی کلنجار با هوپ تو بغل هیونگش خوابش برد ...
سکته کردین ؟😂
نگران نباشید چیزی نیست
ببخشید که نبودم ، دوستون دارم لاوای من
ویو نویسنده
پوزخندی زد و لباش رو مماس لبای ته آورد
با صدایی که برا تهیونگ آرامش خاصی داشت لب زد و کلماتی رو از بین لب هاش خارج کرد
کوک : اجازه دارم؟(بم)
تهیونگ تو اون زمان هیچی نمیفهمید ، مات و مبهوت به تصویر رو به روش خیره بود
حس میکرد الان قلبش رو از دست میده
گرومپ ! گرومپ ! گرومپ گرومپ گرومپ !ضربان قلبش متداوم بالاتر میرفت
کوک که سکوت ته رو مبنا بر جواب مثبتش گذاشته بود سرش رو جلوتر برد و این مانع بین شون رو برداشت و ته رو تو اغما رها کرد
نمیتونست چیزی از موقعیت کنارش بفهمه
فقط از شدت هیجان و ذوق برای قرار گرفتن لبهاش روی لبهای مردش پای چپش رو چند بار تند رو زمین کوبید
از چشم کوک دور نموند و تو همون حالت لبخندی زد که دل تهیونگ رو لرزوند .
براش فرق داشت ، این بار با میل خودش لباش رو به لبای ته سپرده بود و این پسر رو خوشحال تر میکرد
نمیتونست این همه خوشی و غنج زیر دلش رو تحمل کنه
یقه لباس کوک رو گرفت و بیشتر به لباش چسبید ، بوسه بی حرکت شون رو تموم کرد و لباش رو تکون داد
عمیق و تند لبای کوک رو مک میزد و مجال همکاری بهش نمیداد
جونگ کوک از این همه عجله پسرش خنده اش گرفته بود و ته حتی مجال خنده هم نمیداد
بعد ۷ مین از نفس تنگی جدا شد و نگاهش رو به زمین داد
حالا مونده بود چجوری و چه دلیلی بیاره که این کارای خجالت آورش رو توجیه کنن
ته : م...من....من...م... متاسفم (خجالت)
سریعا گفت و با پا تند کردن سمت اتاقش رفت و خودش رو روی تخت پرت کرد
جیهوپ از تکون تخت بیدار شد و با تعجب به ته که داشت سکته میکرد نگاه کرد
جیهوپ : ح...حالت خوبه؟(خوابالو)
ته : هییییی بیداری هیونگ؟
جیهوپ : نه خواب بود ، پریدی بیدار شدم (خوابالو)
ته : ب...بخشید
جیهوپ : چیشده؟ نصفه شبی چی دیدی اینجوری ذوق کردی؟!
ته : کی؟ ....من؟ نه بابا
جیهوپ : دروغاتو به یکی بگو نشناسه تو رو(پوزخند)
ته : ووووییییی هیونگگگگگ
پسر کوچیک تر خودش رو تو بغل هیونگش جا کرد و تا میتونست محکم فشارش داد
جیهوپ : آی چیشده؟ یهویی مجنون شدی؟(تعجب)
ته : اهم هیچی بیخیالش هیونگ ، بخواب بخواب (خوشحال)
بعد کلی کلنجار با هوپ تو بغل هیونگش خوابش برد ...
سکته کردین ؟😂
نگران نباشید چیزی نیست
ببخشید که نبودم ، دوستون دارم لاوای من
۳.۱k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.