بخت سیاه سفید من
ویو ات
رفتم خودمو توی اینه دیدم چقدر قشنگ شد بودم ولی معلوم نیست قرار با کی ازدواج کنم هی خدا با صدایی اجوما به خودم امدم که گفت دحتر بیا این دست گل رو بگیر داماد پایین منتظره از پله ها داشتم می امدم پایین نگاهایی همه به من بود معذب شد بود ولی بیخیال رفتم داماد با یک لبی خندان نگاهم میکرد ولی بد نبود قشنگ بود
ویو جونکوک
وای ات چقدر قشنگ شد بود نمیتونستم نگاهم رو از روش بردارم انگار اصلا خوش حال نبود ولی قرار مال خودم بشه این هاشم خودم درست میکنم
کیشیش: اقای جان کوک ایا حاظرید با خانم پارک ات ازدواج کنید
کوک: بله 😁
کیشیش: خانم پارک ات شما حاظرید با اقای جان کوک ازدواج کنید
میخواستم حرف رو بزنم صدایی تیر بلند شد یکی که بهش میخورد.......
نه اون امکان نداره اینجا باشه یعد اون همه سال
تهیونگ رو ته مینویسم
ته: به به بیبی گرل
ات: ت ت هیونگ امکان نداره تو اینجا چیکار میکنی
ته: عه نگو نگو امد عشق رو ببرم
ات: تهیونگ لطفا چرت پرت نگو همین الان برو بیرون
ته: اشاره کردم به بادیگارد ها برن بیارنش
ات: امدم سمتن بردن تهیونگ براید بغلم کرد هی اشغال بزارم زمین ولم کن
کوک: همسرم رو بزار پایین یا قبر خودتو کندی
ات: کوک کمک کن
ته: نیش خند زدم گفت اون کمک کنه عمرا بیا بریم ات انقدر کله شق بازی در نیار
ات: بازم مقاومت کردم ولی بعدش یک چیزی جلوی صورتم امد بیهشو شدم
(بچهع ببخشید این چند روز نبودم امتحان هام خیلی سخت بود امروز جبرذن میکنم چند تا پارت میزارم ولی الان برم میام)
رفتم خودمو توی اینه دیدم چقدر قشنگ شد بودم ولی معلوم نیست قرار با کی ازدواج کنم هی خدا با صدایی اجوما به خودم امدم که گفت دحتر بیا این دست گل رو بگیر داماد پایین منتظره از پله ها داشتم می امدم پایین نگاهایی همه به من بود معذب شد بود ولی بیخیال رفتم داماد با یک لبی خندان نگاهم میکرد ولی بد نبود قشنگ بود
ویو جونکوک
وای ات چقدر قشنگ شد بود نمیتونستم نگاهم رو از روش بردارم انگار اصلا خوش حال نبود ولی قرار مال خودم بشه این هاشم خودم درست میکنم
کیشیش: اقای جان کوک ایا حاظرید با خانم پارک ات ازدواج کنید
کوک: بله 😁
کیشیش: خانم پارک ات شما حاظرید با اقای جان کوک ازدواج کنید
میخواستم حرف رو بزنم صدایی تیر بلند شد یکی که بهش میخورد.......
نه اون امکان نداره اینجا باشه یعد اون همه سال
تهیونگ رو ته مینویسم
ته: به به بیبی گرل
ات: ت ت هیونگ امکان نداره تو اینجا چیکار میکنی
ته: عه نگو نگو امد عشق رو ببرم
ات: تهیونگ لطفا چرت پرت نگو همین الان برو بیرون
ته: اشاره کردم به بادیگارد ها برن بیارنش
ات: امدم سمتن بردن تهیونگ براید بغلم کرد هی اشغال بزارم زمین ولم کن
کوک: همسرم رو بزار پایین یا قبر خودتو کندی
ات: کوک کمک کن
ته: نیش خند زدم گفت اون کمک کنه عمرا بیا بریم ات انقدر کله شق بازی در نیار
ات: بازم مقاومت کردم ولی بعدش یک چیزی جلوی صورتم امد بیهشو شدم
(بچهع ببخشید این چند روز نبودم امتحان هام خیلی سخت بود امروز جبرذن میکنم چند تا پارت میزارم ولی الان برم میام)
۴.۶k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.