فیک ته ته فصل② پارت ¹⁹ ♡ نفرت تا عشق♡
لیزلی و تیهونگ: مواظب خودت باش
.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
هارلی ویو:
سوار ماشین شدم رسیدم مدرسه همه خیلی منو دوست داشتن چونکه پولدار بودیم مطمعن بودم که اگه انقدر پولدار نبودیم محل سگ بهم نمیدادن واقعا چرا مردم اینطورن مگه فقیر ها چشونه خیلی خب بیخیال استاد اومد داخل کلاس
دبیر: خیلی خب سلام به همه امروز یه انتقالی داریم
چانگ: سلام به همه من چانگ هستم 14سالمه
و خوشحالم که هم کلاسی هایی مثل شما دارم به وقتش باهم اشنا میشیم
دبیر: خیلی خب خوشبختیم چانگ صندلی خالی فقط پیش هارلی هست برو بشین
چانگ: چشم خیلی ممنون
«رفت سر میز هارلی»
چانگ: سلام میتونم بشینم
هارلی: اره پسر بشین
چانگ: خیلی ممنون اسمت چیه
هارلی: اسمم هارلی هست
چانگ: خوشبختم... ام میتونم یه سوال بکنم؟
هارلی: بله بپرس!
چانگ: درسته دو رگه هستی!
هارلی: واست عجیبه!
چانگ: نه خیلی باحالم هست ولی این عجیبه که مادرت ایرانیه!
هارلی: اره خب کم پیش میاد یه کره ای با یه ایرانی ازدواج کنه
چانگ: اره خیلی خب میتونیم دوست باشیم؟
هارلی: حتما
چانگ: خیلی خب استاد داره درس میده گوش کن
هارلی: هوم
«زنگ آخر»
هارلی ویو: داشتم میرفتم که یکی دستمو کشید
چانگ: هی پسر میتونم شماره دوستمو داشته باشم؟
هارلی: هوم اره بزن
«شمارش رو داد»
که ماشین شخصیش جلوی مدرسه وایستاد
هارلی: خیلی خب دیگه من برم
چانگ: اووو پسر چه خفنهه خوشحالم تو دوست منی
هارلی: انقدر هام خفن نیست«زیر لب»
چانگ: خدافظ
هارلی: خدافظ میبینمت
«به سمت خونه»
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
خیلی از حمایت هاتون ممنون چند پارت دیگه
داستان تمومه♡
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
لایک❤ با اینکه امتحان
کامنت 🤍 دارم
فالو💙فیک مینویسم:))
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
هارلی ویو:
سوار ماشین شدم رسیدم مدرسه همه خیلی منو دوست داشتن چونکه پولدار بودیم مطمعن بودم که اگه انقدر پولدار نبودیم محل سگ بهم نمیدادن واقعا چرا مردم اینطورن مگه فقیر ها چشونه خیلی خب بیخیال استاد اومد داخل کلاس
دبیر: خیلی خب سلام به همه امروز یه انتقالی داریم
چانگ: سلام به همه من چانگ هستم 14سالمه
و خوشحالم که هم کلاسی هایی مثل شما دارم به وقتش باهم اشنا میشیم
دبیر: خیلی خب خوشبختیم چانگ صندلی خالی فقط پیش هارلی هست برو بشین
چانگ: چشم خیلی ممنون
«رفت سر میز هارلی»
چانگ: سلام میتونم بشینم
هارلی: اره پسر بشین
چانگ: خیلی ممنون اسمت چیه
هارلی: اسمم هارلی هست
چانگ: خوشبختم... ام میتونم یه سوال بکنم؟
هارلی: بله بپرس!
چانگ: درسته دو رگه هستی!
هارلی: واست عجیبه!
چانگ: نه خیلی باحالم هست ولی این عجیبه که مادرت ایرانیه!
هارلی: اره خب کم پیش میاد یه کره ای با یه ایرانی ازدواج کنه
چانگ: اره خیلی خب میتونیم دوست باشیم؟
هارلی: حتما
چانگ: خیلی خب استاد داره درس میده گوش کن
هارلی: هوم
«زنگ آخر»
هارلی ویو: داشتم میرفتم که یکی دستمو کشید
چانگ: هی پسر میتونم شماره دوستمو داشته باشم؟
هارلی: هوم اره بزن
«شمارش رو داد»
که ماشین شخصیش جلوی مدرسه وایستاد
هارلی: خیلی خب دیگه من برم
چانگ: اووو پسر چه خفنهه خوشحالم تو دوست منی
هارلی: انقدر هام خفن نیست«زیر لب»
چانگ: خدافظ
هارلی: خدافظ میبینمت
«به سمت خونه»
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
خیلی از حمایت هاتون ممنون چند پارت دیگه
داستان تمومه♡
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
لایک❤ با اینکه امتحان
کامنت 🤍 دارم
فالو💙فیک مینویسم:))
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
۵۴.۷k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.