" درگیری با مافیا " پارت ۷
دانشگاه____
ات ویو :
رفتم داخل کلاس و مثل همیشه به سمت گوشه کلاس رفتم و نشستم..
سر و صدای بقیه رومخم راه میرفت..
ایرپادمو در اوردم و گذاشتم تو گوشم و یه آهنگ آروم و ملایمی رو پلی کردم..
چشامو بستم و بیخیال همه فکرا شدم
کم کم صداها قطع شدن
جئون ویو :
وارد کلاس شدم و با پا گذاشتن داخل کلاس سر و صدای همه از ترس قطع شد..
جئون : کتاب رو باز کنید زر اضافی هم نزنید که عصاب ندارم * سرد و نگاه ترسناک *
جئون : جئون ات.. تو بیا
ات : بله استاد * حرصی *
حرص خوردنش واقعا لذت بخشه..
امیدوارم هرچه زودتر تموم شه و من بتونم همه چیو بگم..بتونم باهاش صادق باشم ؛ بتونم اعتمادشو جلب کنم..
اومد و مثل همیشه سریع مسئله رو حل کرد و رفت سرجاش
به ساعت مچیم نگاه کردم..
هوم..هنوز یه ساعت مونده تا اتمام کلاس
ات ویو :
بعد از تموم شدن کلاس اولین نفر رفتم بیرون کلاس
به سمت یه درختی که همیشه زیرش مینشستم رفتم
نشستم و مثل همیشه ایرپادمو در اوردم و آهنگ آذوم و ملایمی رو پلی کردم
احساس راحتی میکنم..
که با دیدن یه سایه ای از جام پاشدم
لینا : ات
ات : بنال
لینا : * خنده حرصی * چرا استاد به تو میگه جئون ات؟
خنده ای کردم
ات : نمیدونم شاید چون من جئون اتم؟
لینا : تو فامیل استادی؟
ات : عام..شاید نزدیکتر؟
بعد از این حرفم رفتم بیرون دانشگاه
ادامه دارد...
.
ات ویو :
رفتم داخل کلاس و مثل همیشه به سمت گوشه کلاس رفتم و نشستم..
سر و صدای بقیه رومخم راه میرفت..
ایرپادمو در اوردم و گذاشتم تو گوشم و یه آهنگ آروم و ملایمی رو پلی کردم..
چشامو بستم و بیخیال همه فکرا شدم
کم کم صداها قطع شدن
جئون ویو :
وارد کلاس شدم و با پا گذاشتن داخل کلاس سر و صدای همه از ترس قطع شد..
جئون : کتاب رو باز کنید زر اضافی هم نزنید که عصاب ندارم * سرد و نگاه ترسناک *
جئون : جئون ات.. تو بیا
ات : بله استاد * حرصی *
حرص خوردنش واقعا لذت بخشه..
امیدوارم هرچه زودتر تموم شه و من بتونم همه چیو بگم..بتونم باهاش صادق باشم ؛ بتونم اعتمادشو جلب کنم..
اومد و مثل همیشه سریع مسئله رو حل کرد و رفت سرجاش
به ساعت مچیم نگاه کردم..
هوم..هنوز یه ساعت مونده تا اتمام کلاس
ات ویو :
بعد از تموم شدن کلاس اولین نفر رفتم بیرون کلاس
به سمت یه درختی که همیشه زیرش مینشستم رفتم
نشستم و مثل همیشه ایرپادمو در اوردم و آهنگ آذوم و ملایمی رو پلی کردم
احساس راحتی میکنم..
که با دیدن یه سایه ای از جام پاشدم
لینا : ات
ات : بنال
لینا : * خنده حرصی * چرا استاد به تو میگه جئون ات؟
خنده ای کردم
ات : نمیدونم شاید چون من جئون اتم؟
لینا : تو فامیل استادی؟
ات : عام..شاید نزدیکتر؟
بعد از این حرفم رفتم بیرون دانشگاه
ادامه دارد...
.
۸.۵k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.