پارت ۳۰ : Black Woolf...
رسیدن کنتر جایی که با همه قرار داشتن
تهیونگ : ببین تز کنار من جم نمیخوری
اتاقت هم با منه
جونگ کوک : باشه بابا کشتی منو
تهیونگ : یعنی تو دست از پا خطا کن ببین چیکارت میکنم جونگ کوک ( جدی )
جونگ کوک سری تکون داد
باهم پیاده شدن چمدوناشون رو برداشتن و رفتن پیش بچه ها
اینجا یه اردو بود برای اینکه قدرتاشون و بشناسن تز خودشون محافظت کنن و محل اقامتشان یه هتل پنج ستاره مخصوص همه ی گرگ هاست
تهیونگ : جونگ کوک اتاق ما طبقه ی آخر اتاق ۷۲۱ فهمیدی
جونگ کوک : باشه
رفتن سوار آسانسور شدن
یهو یه مردی الفا با نیشخندی ترسناک اومد توی آسانسور و تمام مدت به جونگ کوک چشم دوخته بود
۹ونگ کوک از ترس اینکه اتفاقی که نباید بشه اتفاق بافته توی بغل تهیونگ جم شده بود.
تهیونگ دست پیر رو گرفته بود و بهش فهموند تا اون اینجاست هیچ اتفاقی نمی افته
تهیونگ میتونست با یه نگاه الفایی کاری کنه اون مرد از ترس خودشو بکشه ولی گذاشت ببینه تا کجا میخواد پیش بره
ولی با لحن سردی گفت : اگه میخوای چشماتو داشته باش اون چشمای بیصابتو از روی امگای من وردار فهمیدی ( با صدای الفایی ترسناک )
مرد با،دستپاچگی سری تکون داد
تهیونگ : من میرم دوش بگیرم تو هم وسایلتو جابه جا کن
جونگ کوک : خیله خب
تا تهیونگ رفت دوش بگیره حدود ۴۰ دیقه شد تو اون فاصله جونگ کوک وسایلشو توی کمد جا داد و نشست روی صندلی تراس و یه شیرموز سفارش داد و خیلی شیک داشت شیرموز میخورد و تز هوا لذت میبرد در کنارشم داشت با پسرا حرف میزد
تهیونگ با موهای خیس و حوله ی دور گردنش و ست خونگی ایش اومد کنتر جونگ کوک نشست
جونگ کوک تماسشو با پسرا قطع نکرد و بی توجه به تهیونگ داشت باهاشون حرف میزد و به چند بار صدا زدنای تهیونگ توجه نکرد تا اینکه نهیونگ عصبانی شد و گوشی رو گرفت و گفت جونگ کوک العان کار ار بچه ها بعدا باهاتون تماس میگیره و تلفن رو قطع کرد و روبه جونگ گقت : وقتی باهات حرف میزنم جوابمو بده فهمیدی میدونی چقدر از این کارت بدم میاد و تو همیشه انجامش میدی
جونگ کوک با اینکه اینو میدونست ولی شخصیتی شیطون و بازیگوش وتخص و لجباز و یه دنده ی خودش رو داشت واسه ی همین زبونشو واسه ی تهیونگ در آورد و گفت : نه نمیدونم گرگ وحشی
تهیونگ : هی خدا من تر دیت تو آخر دیونه میشم و لیوان شیرموز جونگ کوک رو تا ته خورد
جونگ کوک : چیکار کردی ( با بغض )
تهیونگ : چی
جونگ کوک: به چه حقی شیرموز من رو خوردی ( داد و بغض )
تهیونگ : این فقط یه شیرموز بودا
جونگ کوک : تو غلط کردی که شیرموز منو خوردی آلفای پیر زشت
و گوشیش رو از روی میز برداشت و سریع از اتاق رفت بیرون و اصلا به صدا زدن های تهیونگ توجه نکرد فقط رفت پیش پسرا
تهیونگ : ببین تز کنار من جم نمیخوری
اتاقت هم با منه
جونگ کوک : باشه بابا کشتی منو
تهیونگ : یعنی تو دست از پا خطا کن ببین چیکارت میکنم جونگ کوک ( جدی )
جونگ کوک سری تکون داد
باهم پیاده شدن چمدوناشون رو برداشتن و رفتن پیش بچه ها
اینجا یه اردو بود برای اینکه قدرتاشون و بشناسن تز خودشون محافظت کنن و محل اقامتشان یه هتل پنج ستاره مخصوص همه ی گرگ هاست
تهیونگ : جونگ کوک اتاق ما طبقه ی آخر اتاق ۷۲۱ فهمیدی
جونگ کوک : باشه
رفتن سوار آسانسور شدن
یهو یه مردی الفا با نیشخندی ترسناک اومد توی آسانسور و تمام مدت به جونگ کوک چشم دوخته بود
۹ونگ کوک از ترس اینکه اتفاقی که نباید بشه اتفاق بافته توی بغل تهیونگ جم شده بود.
تهیونگ دست پیر رو گرفته بود و بهش فهموند تا اون اینجاست هیچ اتفاقی نمی افته
تهیونگ میتونست با یه نگاه الفایی کاری کنه اون مرد از ترس خودشو بکشه ولی گذاشت ببینه تا کجا میخواد پیش بره
ولی با لحن سردی گفت : اگه میخوای چشماتو داشته باش اون چشمای بیصابتو از روی امگای من وردار فهمیدی ( با صدای الفایی ترسناک )
مرد با،دستپاچگی سری تکون داد
تهیونگ : من میرم دوش بگیرم تو هم وسایلتو جابه جا کن
جونگ کوک : خیله خب
تا تهیونگ رفت دوش بگیره حدود ۴۰ دیقه شد تو اون فاصله جونگ کوک وسایلشو توی کمد جا داد و نشست روی صندلی تراس و یه شیرموز سفارش داد و خیلی شیک داشت شیرموز میخورد و تز هوا لذت میبرد در کنارشم داشت با پسرا حرف میزد
تهیونگ با موهای خیس و حوله ی دور گردنش و ست خونگی ایش اومد کنتر جونگ کوک نشست
جونگ کوک تماسشو با پسرا قطع نکرد و بی توجه به تهیونگ داشت باهاشون حرف میزد و به چند بار صدا زدنای تهیونگ توجه نکرد تا اینکه نهیونگ عصبانی شد و گوشی رو گرفت و گفت جونگ کوک العان کار ار بچه ها بعدا باهاتون تماس میگیره و تلفن رو قطع کرد و روبه جونگ گقت : وقتی باهات حرف میزنم جوابمو بده فهمیدی میدونی چقدر از این کارت بدم میاد و تو همیشه انجامش میدی
جونگ کوک با اینکه اینو میدونست ولی شخصیتی شیطون و بازیگوش وتخص و لجباز و یه دنده ی خودش رو داشت واسه ی همین زبونشو واسه ی تهیونگ در آورد و گفت : نه نمیدونم گرگ وحشی
تهیونگ : هی خدا من تر دیت تو آخر دیونه میشم و لیوان شیرموز جونگ کوک رو تا ته خورد
جونگ کوک : چیکار کردی ( با بغض )
تهیونگ : چی
جونگ کوک: به چه حقی شیرموز من رو خوردی ( داد و بغض )
تهیونگ : این فقط یه شیرموز بودا
جونگ کوک : تو غلط کردی که شیرموز منو خوردی آلفای پیر زشت
و گوشیش رو از روی میز برداشت و سریع از اتاق رفت بیرون و اصلا به صدا زدن های تهیونگ توجه نکرد فقط رفت پیش پسرا
۸.۳k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.