𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝⁶
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
امپراطور به عنوان پدری خیر اندیش شخصی را از میان شما دختران انتخاب کند !
________________________________________________
هایون از مرحله اول به راحتی آب خوردن عبور کرد ... بعد از کمی استراحت مرحله دوم را آغاز کرد !
[هایون ویو]
اخه من چی بنویسممم ... ای خدااا منو کرم خاکی کن زیر خاک پناه بگیرم ... بهتره از مصیبت واسه خودم فرصت بسازم ... باید از دلش در بیارم!
"سلام شاهزاده جونگکوک ! من نمیتونم خودمو معرفی کنم ... اگر هم معرفی کنم شناختی ازم ندارید ... فقط در حد دوبار دیدار ! نمیخواهم نامه ی طولانی یا ادبی بنویسم ... فقط میخوام از دلتون در بیارم ... اون باری که زدمتون یا اون دفعه ای که اداتونو در آوردم ... نمیخوام تغییر کنم ... در هر صورت روی واقعی من همونیه که شما دیدین "(گلم کسی جز جنابعالی ولیعهد رو نزده مال صد سال پیشم باشه تورو میشناسه اونیم راس میگه تو واقعا خنگی🥲+اینارو تو مینویسی بعد به من میگی خنگ ؟😐)
<راوی>
نامه ها به دست ولیعهد رسید ... جونگکوک از میان نامه ها سه تا رو برگزید و زیر لب گفت (میشناسمت بیشتر از اونی که فکرشو کنی ...
بانو نو به سه دختر برگزیده اجازه داد در قصر دوری بزنند ... هایون رفت پیش عمهاش... جانگ لیا به کتابخانه بزرگ قصر رفت و خواهرش جانگ سویا به باغچه قصر رفت...
[جونگکوک ویو]
رفته بودم به کتابخانه قصر ... دختری رو دیدم به گمان اینکه هایون باشه بهش سلام کردم ... سرش پایین بود و جوابم را داد ، کمی باهام صحبت کردیم ... وقتی ازش پرسیدم چرا سرت پایینه گفت : من لیاقت نگاه کردن به چشم شما رو ندارم سرورم
_یاع ... تو چند وقتیه ... یعنی یه ...
[پرش زمانی چند مین بعد]
مرحله سوم مسابقه آغاز شد ...
ملکه مادر : دخترانِ من تنها شما سه تن توان جذب ولیعهد رو داشتین ... سوال اول رو من میپرسم ! امپراطور این سرزمین برای شما چقدر ارزش داره ؟
جانگ لیا : امپراطور قدر دریاهای بی انتها ، قد جنگل های سبز و قدر سیاره های منظومه شمسی برای من ارزشمنده !
ملکه مادر لبخند رضایت و رندانه ای بر لبش مینشیند و از جواب برادرزاده اش خوشش میاید
𝙿𝚊𝚛𝚝⁶
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
امپراطور به عنوان پدری خیر اندیش شخصی را از میان شما دختران انتخاب کند !
________________________________________________
هایون از مرحله اول به راحتی آب خوردن عبور کرد ... بعد از کمی استراحت مرحله دوم را آغاز کرد !
[هایون ویو]
اخه من چی بنویسممم ... ای خدااا منو کرم خاکی کن زیر خاک پناه بگیرم ... بهتره از مصیبت واسه خودم فرصت بسازم ... باید از دلش در بیارم!
"سلام شاهزاده جونگکوک ! من نمیتونم خودمو معرفی کنم ... اگر هم معرفی کنم شناختی ازم ندارید ... فقط در حد دوبار دیدار ! نمیخواهم نامه ی طولانی یا ادبی بنویسم ... فقط میخوام از دلتون در بیارم ... اون باری که زدمتون یا اون دفعه ای که اداتونو در آوردم ... نمیخوام تغییر کنم ... در هر صورت روی واقعی من همونیه که شما دیدین "(گلم کسی جز جنابعالی ولیعهد رو نزده مال صد سال پیشم باشه تورو میشناسه اونیم راس میگه تو واقعا خنگی🥲+اینارو تو مینویسی بعد به من میگی خنگ ؟😐)
<راوی>
نامه ها به دست ولیعهد رسید ... جونگکوک از میان نامه ها سه تا رو برگزید و زیر لب گفت (میشناسمت بیشتر از اونی که فکرشو کنی ...
بانو نو به سه دختر برگزیده اجازه داد در قصر دوری بزنند ... هایون رفت پیش عمهاش... جانگ لیا به کتابخانه بزرگ قصر رفت و خواهرش جانگ سویا به باغچه قصر رفت...
[جونگکوک ویو]
رفته بودم به کتابخانه قصر ... دختری رو دیدم به گمان اینکه هایون باشه بهش سلام کردم ... سرش پایین بود و جوابم را داد ، کمی باهام صحبت کردیم ... وقتی ازش پرسیدم چرا سرت پایینه گفت : من لیاقت نگاه کردن به چشم شما رو ندارم سرورم
_یاع ... تو چند وقتیه ... یعنی یه ...
[پرش زمانی چند مین بعد]
مرحله سوم مسابقه آغاز شد ...
ملکه مادر : دخترانِ من تنها شما سه تن توان جذب ولیعهد رو داشتین ... سوال اول رو من میپرسم ! امپراطور این سرزمین برای شما چقدر ارزش داره ؟
جانگ لیا : امپراطور قدر دریاهای بی انتها ، قد جنگل های سبز و قدر سیاره های منظومه شمسی برای من ارزشمنده !
ملکه مادر لبخند رضایت و رندانه ای بر لبش مینشیند و از جواب برادرزاده اش خوشش میاید
۵.۳k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.