پارت ۱۱ رقیب عشقی
با جیمین خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم
تقریبا همه راه رو به تهیونگ فکر میکردم چرا از اینکه ناراحت شده منم ناراحتم
چه حسی هست که بهش دارم
قطره اشکی از چشمم اومد که پاکش کردم
رسیدیم از ماشین پیاده شدم
کوک:ات من یه کاری دارم فردا میبینم
ات:اوکی خدافظ
وارد خونه شدم و رفتم تو اتاقم یه تیشرت لانگ و یه شلوارک پوشیدم و رفتم دم در اتاق تهیونگ
در زدم و رفتم تو
چشماش سرخ بود درست مثل قلب من
که بادیدن اشکاش شکست
سریع رفت جلوی پنجره تا اشکاشو نبینم ولی دیگه دیر بود نمیتونست اون چشای براق پر از اشکش رو از من پنهان کنه
رفتم جلو و از پشت بغلش کردم
ات:هیچوقت اشکاتو ازم پنهان نکن
تهیونگ:تو پیش من خوشبخت نیستی
اون ترس توی چشماتو دیدم
چه کسی از این که عشقش ازش بترسه خوشحال میشه
ات:من فقط فکر کردم رابطه من و جیمین رو بد برداشت میکنی برای همین یکم ترسیدم فقط همین
آروم برش گردوندم به طرف خودم واشکاشو با دستم پاک کردم
بهش نزدیک شدم و بوسیدم
احساس آرامشی که جفتمون داشتیم توصیف نشدنی بود
تقریبا همه راه رو به تهیونگ فکر میکردم چرا از اینکه ناراحت شده منم ناراحتم
چه حسی هست که بهش دارم
قطره اشکی از چشمم اومد که پاکش کردم
رسیدیم از ماشین پیاده شدم
کوک:ات من یه کاری دارم فردا میبینم
ات:اوکی خدافظ
وارد خونه شدم و رفتم تو اتاقم یه تیشرت لانگ و یه شلوارک پوشیدم و رفتم دم در اتاق تهیونگ
در زدم و رفتم تو
چشماش سرخ بود درست مثل قلب من
که بادیدن اشکاش شکست
سریع رفت جلوی پنجره تا اشکاشو نبینم ولی دیگه دیر بود نمیتونست اون چشای براق پر از اشکش رو از من پنهان کنه
رفتم جلو و از پشت بغلش کردم
ات:هیچوقت اشکاتو ازم پنهان نکن
تهیونگ:تو پیش من خوشبخت نیستی
اون ترس توی چشماتو دیدم
چه کسی از این که عشقش ازش بترسه خوشحال میشه
ات:من فقط فکر کردم رابطه من و جیمین رو بد برداشت میکنی برای همین یکم ترسیدم فقط همین
آروم برش گردوندم به طرف خودم واشکاشو با دستم پاک کردم
بهش نزدیک شدم و بوسیدم
احساس آرامشی که جفتمون داشتیم توصیف نشدنی بود
۱۳.۶k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.