فیک جونگ کوک درخواستی
پارت 4:
که یکدفعه صدای آشنایی به گوشم خورد سرمو آوردم بالا، دیدم لیاست سریع اومد سمتم
لیا: ا/ت تویی ؟ اینجا چیکار میکنی ؟ جونگ کوک کجاست ؟ هی با توامم یه چیزی بگو، ا/ت ..ا/تتتتتتت(با داد)
که یک دفعه ا/ت زد زیر گریه ا/ت: لیا خستم خیلی خستم دیگه نمی تونم مگه من چه گناهی کردم که باید این بلا ها سرم بیاد .. از همه حتی از خودمم بدم میاد دی..گه ..ن..نمی....تو..نم (با گریه شدید) که یکدفعه چشمام بسته شد و سیاهی مطلق...
فردا صبح:
ویو ا/ت:
چشمامو به سختی باز کردم ، سرم خیلی درد میکرد ، اروم از رو تخت بلند شدم رفتم سمت پنجره ، بازش کردمو به اسمون نگاه کردم خیلی قشنگ شده بود همه ی فضای اسمون ابی بود و تکه های کوچیک ابرلابه لای اون ها بود ، داشتم همین طور به اسمون نگاه می کردم ک یه نفر در زد
ا/ت : بله؟
لیا: سلا.... جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
ا/ت: چته روانیییی؟(باحالت ترسیده)
لیا: قیافتو تو آینه ببین میفهمی..
ا/ت: رفتم جلوی آینه ، با دیدن قیافم تو آینه راستش خودمم ترسیدم
ا/ت : وای لیا چیکار کنم زیر چشم کبود شده پفم کرده قیافمم که عین ع*ن شده کمکککککککککککککککککککککک
لیا : عب نداره برو حمام و کاراتو بکن بعد بیا پایین بهت یخ میدم بزار خوب میشه
ا/ت: باشه برو
لیا: اوک
ویو ا/ت:
لیا رفت پایین منم یه دوش 20 مینی گرفتمو اومدم موهامو خشک کردم ، یه میکاپ لایت کردم و یکی از لباسای لیا رو پوشیدم و رفتم پایین
لیا: به به خوشگل خانوم این قیافه کجا اون قیافه کجا ( با خنده )
ا/ت : حس نمی کنی که خیلی رک گفتی که چقدر زشت بودم
لیا: نه چنین حسی ندارم( با خنده )
ا/ت : خیلی بی*شعوری
لیا : همچنیننن گلم (همین که لیا اینو گفت ا/ت........ (ادامه دارد)
که یکدفعه صدای آشنایی به گوشم خورد سرمو آوردم بالا، دیدم لیاست سریع اومد سمتم
لیا: ا/ت تویی ؟ اینجا چیکار میکنی ؟ جونگ کوک کجاست ؟ هی با توامم یه چیزی بگو، ا/ت ..ا/تتتتتتت(با داد)
که یک دفعه ا/ت زد زیر گریه ا/ت: لیا خستم خیلی خستم دیگه نمی تونم مگه من چه گناهی کردم که باید این بلا ها سرم بیاد .. از همه حتی از خودمم بدم میاد دی..گه ..ن..نمی....تو..نم (با گریه شدید) که یکدفعه چشمام بسته شد و سیاهی مطلق...
فردا صبح:
ویو ا/ت:
چشمامو به سختی باز کردم ، سرم خیلی درد میکرد ، اروم از رو تخت بلند شدم رفتم سمت پنجره ، بازش کردمو به اسمون نگاه کردم خیلی قشنگ شده بود همه ی فضای اسمون ابی بود و تکه های کوچیک ابرلابه لای اون ها بود ، داشتم همین طور به اسمون نگاه می کردم ک یه نفر در زد
ا/ت : بله؟
لیا: سلا.... جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
ا/ت: چته روانیییی؟(باحالت ترسیده)
لیا: قیافتو تو آینه ببین میفهمی..
ا/ت: رفتم جلوی آینه ، با دیدن قیافم تو آینه راستش خودمم ترسیدم
ا/ت : وای لیا چیکار کنم زیر چشم کبود شده پفم کرده قیافمم که عین ع*ن شده کمکککککککککککککککککککککک
لیا : عب نداره برو حمام و کاراتو بکن بعد بیا پایین بهت یخ میدم بزار خوب میشه
ا/ت: باشه برو
لیا: اوک
ویو ا/ت:
لیا رفت پایین منم یه دوش 20 مینی گرفتمو اومدم موهامو خشک کردم ، یه میکاپ لایت کردم و یکی از لباسای لیا رو پوشیدم و رفتم پایین
لیا: به به خوشگل خانوم این قیافه کجا اون قیافه کجا ( با خنده )
ا/ت : حس نمی کنی که خیلی رک گفتی که چقدر زشت بودم
لیا: نه چنین حسی ندارم( با خنده )
ا/ت : خیلی بی*شعوری
لیا : همچنیننن گلم (همین که لیا اینو گفت ا/ت........ (ادامه دارد)
۱۵.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.