پارت ۱۲۷ رمان تقاص
یهو متوجه بچه ها جلو در اتاق شدیم گفتم
_از کی اینجایید
اتوسا: دوسم داری
امیر: اره
پانیذ: دوسم داری
متین: اره
همه متین نگاه کردیم گفت
_منظورم اون نبود فقط حرف اینارو گفتم
ارسلان بلند شد بچه هارو بیرون کرد و در قفل کرد پشتش در بود گفت
_برمیکردم پاتون پشت در نباشه فالگوش باشیدا ۳ ۲ ۱
همه سریع رفتن ارسلان نشست کنارم گفتم
_ابروم رفت
گفتم: خود اتوسا و امیر هم اولش اینجوری بودن بعد اینا دوستامونن مهم نیس
امیر اومد در زد گفت
_بیاید کارتون دارم
رفتیم بیرون رفتیم جلو در خونه گفتم
_چیشد
_از کی اینجایید
اتوسا: دوسم داری
امیر: اره
پانیذ: دوسم داری
متین: اره
همه متین نگاه کردیم گفت
_منظورم اون نبود فقط حرف اینارو گفتم
ارسلان بلند شد بچه هارو بیرون کرد و در قفل کرد پشتش در بود گفت
_برمیکردم پاتون پشت در نباشه فالگوش باشیدا ۳ ۲ ۱
همه سریع رفتن ارسلان نشست کنارم گفتم
_ابروم رفت
گفتم: خود اتوسا و امیر هم اولش اینجوری بودن بعد اینا دوستامونن مهم نیس
امیر اومد در زد گفت
_بیاید کارتون دارم
رفتیم بیرون رفتیم جلو در خونه گفتم
_چیشد
۱۱.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۰