یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت هشتادو پنج
ملکا:داشتی با کی حرف میزدی مامان
مامان:هیچ کسی نبود بیخیال
خواستم برم پارتی
مامان:من تورو میرسونم
ملکا:نه من خودم میرم
مامان:میدونم ولی من تورو میرسونم
قبول کردم مامانم ۳ جا نگه داشت رفت یه چیزایی خرید خیلی هن طولش میداد
ملکا:مامان دیرم میشه
مامان:نه دیر نمیشه
اخیششش تموم شد خرید های مامانم
رسیدم پارتی از ماشین پیاده شدم داشتم میرفتم
که یهو یکی دستمو گرفت
دستمو کشیدم
ملکا:ول کن ببینم
عه هاکان تویی اینجا چیکار میکنی
هاکان:مگه قرار نبود با همدیگه بریم پارتی
ملکا:کی بهت گفت
هاکان:به نظرت؟
ملکا: مامانم!
هاکان:آره حالا بیا بریم تا دیر نشده
دوستام:اووووو بچه ها ببینین کیا اومدن
ملکا:سلااااام
خواستم برم پیش دوستام دست هاکان رو محکم گرفت تا با هم بریم
دوستام:لیوان ها رو بیارین بالا به سلامتی هاکان و ملکا
خلاصه خوش گذشت
رمان ارتش
پارت هشتادو پنج
ملکا:داشتی با کی حرف میزدی مامان
مامان:هیچ کسی نبود بیخیال
خواستم برم پارتی
مامان:من تورو میرسونم
ملکا:نه من خودم میرم
مامان:میدونم ولی من تورو میرسونم
قبول کردم مامانم ۳ جا نگه داشت رفت یه چیزایی خرید خیلی هن طولش میداد
ملکا:مامان دیرم میشه
مامان:نه دیر نمیشه
اخیششش تموم شد خرید های مامانم
رسیدم پارتی از ماشین پیاده شدم داشتم میرفتم
که یهو یکی دستمو گرفت
دستمو کشیدم
ملکا:ول کن ببینم
عه هاکان تویی اینجا چیکار میکنی
هاکان:مگه قرار نبود با همدیگه بریم پارتی
ملکا:کی بهت گفت
هاکان:به نظرت؟
ملکا: مامانم!
هاکان:آره حالا بیا بریم تا دیر نشده
دوستام:اووووو بچه ها ببینین کیا اومدن
ملکا:سلااااام
خواستم برم پیش دوستام دست هاکان رو محکم گرفت تا با هم بریم
دوستام:لیوان ها رو بیارین بالا به سلامتی هاکان و ملکا
خلاصه خوش گذشت
۱۱.۶k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.