(فیک جدید از جیمین)
(فیک جدید از جیمین)
ژانر: خشن،مافیایی،عاشقانه
ا.ت: ۱۸ سالشه و اون یه دختر خوشگله که موهای خیلی بلندی داره و همیشه از پسرا بدش میاد چون شکست عشقی خورده و مادرش هم توی کوچیکیش از دست داده پدرش هم همینطور و زیردست شوهر مامانش بزرگ شده ک یه مافیا بوده و همیشه دنبال فرصت بوده تا ا.ت رو بفروشه
جیمین: ۲۹دسالشه و یه مافیای جذابه ک عادت داشته دخترا رو میخریده و به عنوان یه زیر خوابی ازشون استفاده میکرده و بعد یه مدت هم مینداختتشون تو خیابون و ولشون میکرده
از زبان ا.ت:
اون مرتیکه عوضی (شوهر مامانش رو میگه) که همش دنبال فرصت بود تا منو به یکی بفروشه الان یه آدم مناسب پیدا کرده بود تا منو بهش بفروشه و پول خوبی هم به جیب زده قرار بود امروز منو به عنوان یه برده ببرن پیش کسی ک منو بهش فروخته واقعا فاک تو زندگی من منی ک کلی آرزو داشتم الان همشون بگاع رفته و باید عین یه دختر بدبخت زندگی کنم.
به زور منو کردن تو یه ماشین و منو به یه عمارت بردن (کسایی ک بردنش آدمای جیمین بودن)
(علامت ا.ت_)
_عوضیا ولم کنید خودمم میتونم راه برم
+زبون درازی نکن قراره اینجا بهت خیلی خوش بگذره
تا این صدارو شنیدم سریع برگشتم و دیدم یه پسر جذاب رو مبل لم داده و پاش رو انداخته رو پاش
+من قراره اربابت باشم یا شایدم ددیت
_چی میگی عوضی
+دفعه اول و آخرت باشه ک به من بی احترامی میکنی وگرنه اون زبون درازت رو میبرم
_بیا ببر منتظرم(جیمین بلند شد و یدونه محکم زد تو صورت ا.ت)
نکته:جیمین خیلی زود عصبانی میشده و تو عصبانیت نمیتونسته خودش رو کنترل کنه و هرکاری ک میخاسته میکرده
.....................
ژانر: خشن،مافیایی،عاشقانه
ا.ت: ۱۸ سالشه و اون یه دختر خوشگله که موهای خیلی بلندی داره و همیشه از پسرا بدش میاد چون شکست عشقی خورده و مادرش هم توی کوچیکیش از دست داده پدرش هم همینطور و زیردست شوهر مامانش بزرگ شده ک یه مافیا بوده و همیشه دنبال فرصت بوده تا ا.ت رو بفروشه
جیمین: ۲۹دسالشه و یه مافیای جذابه ک عادت داشته دخترا رو میخریده و به عنوان یه زیر خوابی ازشون استفاده میکرده و بعد یه مدت هم مینداختتشون تو خیابون و ولشون میکرده
از زبان ا.ت:
اون مرتیکه عوضی (شوهر مامانش رو میگه) که همش دنبال فرصت بود تا منو به یکی بفروشه الان یه آدم مناسب پیدا کرده بود تا منو بهش بفروشه و پول خوبی هم به جیب زده قرار بود امروز منو به عنوان یه برده ببرن پیش کسی ک منو بهش فروخته واقعا فاک تو زندگی من منی ک کلی آرزو داشتم الان همشون بگاع رفته و باید عین یه دختر بدبخت زندگی کنم.
به زور منو کردن تو یه ماشین و منو به یه عمارت بردن (کسایی ک بردنش آدمای جیمین بودن)
(علامت ا.ت_)
_عوضیا ولم کنید خودمم میتونم راه برم
+زبون درازی نکن قراره اینجا بهت خیلی خوش بگذره
تا این صدارو شنیدم سریع برگشتم و دیدم یه پسر جذاب رو مبل لم داده و پاش رو انداخته رو پاش
+من قراره اربابت باشم یا شایدم ددیت
_چی میگی عوضی
+دفعه اول و آخرت باشه ک به من بی احترامی میکنی وگرنه اون زبون درازت رو میبرم
_بیا ببر منتظرم(جیمین بلند شد و یدونه محکم زد تو صورت ا.ت)
نکته:جیمین خیلی زود عصبانی میشده و تو عصبانیت نمیتونسته خودش رو کنترل کنه و هرکاری ک میخاسته میکرده
.....................
۲۴.۵k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.