ادامه...
داشت برمی گشت خونه که دوتا مرد شروع کردن به اذیت کردنش می خواستن بهش تجاوز کنن لباس ا.ت رو داشتن پاره می کرده که کوک سریع اومد کمکش ا.ت بد جور زخمی شده بود
کوک انقدر اون دوتا مرد رو زده بود که با گریه و معذرت خواهی فرار کردن
ا.ت رو بلند کرد و به خونه خودش برد با دیدن ا.ت توی اون حال خیلی ناراحت شده بود
به خدمتکارش سپرد لباس های ا.ت رو عوض کنن و یه دست از لباس های خودش رو تن ا.ت کنن
بعد از اینکه لباس ا.ت رو عوض کردن کوک رفت تو اتاق و شروع کرد زخم های ا.ت رو پانسمان کردن بعد از پانسمان کنار ا.ت دراز کشید داشت به صورت ا.ت نگاه می کرد
کوک:ا.ت کاشکی این چهره زیبا مال من بود کاشکی منو دوست داشتی کاشکی مال من بودی نمیدونی زمانی که اینجوری تو این حال دیدمت چقدر قلبم شکست زمانی که برات قلدری می کردم فقط قصدم این بود که نفهمی من دوست دارم امیدوارم منو ببخشی نه تنها برای امشب برای کل کارام
صبح
ا.ت ویو:
بدنم درد می کرد زمانی که بلند شدم دیدم کوک کنارم دراز کشیده لباسم عوض شده بود رنگ های صورتم پاک شده بود
زخمام پانسمان شده بود
جیغ بلندی کشیدم که کوک با قیافه کیوتی بلند شد
کوک:چی شدهههههههه؟
ا.ت :من کجام ؟چرا لباسام عوض شده؟اون مردا داشتن به من چی شده نکنه باهام کاری کردن
کوک:نترس کاری باهات نکردن
ا.ت:آخيش اینجا کجاست
کوک:خونه من
ا.ت:خونه تو؟
کوک:دیشب بیهوش شدی برای همین اوردمت
ا.ت:آها باشه ممنون ولی مگه امروز کلاس نداریم
کوک:ا.ت می خوام یه چیزی بهت بگم
ا.ت:باز می خوای چه بلایی سرم بیارید
کوک:ا.ت من عاشقتم
ا.ت:برو خودت رو سیاه کن
کوک:با من قرار میزاری
ا.ت:داری جدی میگی
کوک:آره
ا.ت:منم دوست دارم ولی .فکر نکنم تو منو دوست داشته باشی
کوک:من دوست ندارم عاشقتم
ا.ت خواست حرف دیگه ای بزنه که کوک اونو بوسید داشتن همدیگه رو میبوسیدن که خدمتکار در زد و کوک از ا.ت جدا شد
خ:آقا لباس فرمی که دیشب سفارش دادید رو آوردن
کوک:ممنون میتونی بری ا.ت بیا این برای توعه
ا.ت:ممنون
کوک:سریع لباس هاتو عوض کن تا صبحانه بریم مدرسه
ا.ت:باشه
کوک و ا.ت لباس هاشون رو عوض کردن و رفتن مدرسه اونم دست تو دست و اوقات خوبی رو باهم سپری کردن.....
The and.........
کوک انقدر اون دوتا مرد رو زده بود که با گریه و معذرت خواهی فرار کردن
ا.ت رو بلند کرد و به خونه خودش برد با دیدن ا.ت توی اون حال خیلی ناراحت شده بود
به خدمتکارش سپرد لباس های ا.ت رو عوض کنن و یه دست از لباس های خودش رو تن ا.ت کنن
بعد از اینکه لباس ا.ت رو عوض کردن کوک رفت تو اتاق و شروع کرد زخم های ا.ت رو پانسمان کردن بعد از پانسمان کنار ا.ت دراز کشید داشت به صورت ا.ت نگاه می کرد
کوک:ا.ت کاشکی این چهره زیبا مال من بود کاشکی منو دوست داشتی کاشکی مال من بودی نمیدونی زمانی که اینجوری تو این حال دیدمت چقدر قلبم شکست زمانی که برات قلدری می کردم فقط قصدم این بود که نفهمی من دوست دارم امیدوارم منو ببخشی نه تنها برای امشب برای کل کارام
صبح
ا.ت ویو:
بدنم درد می کرد زمانی که بلند شدم دیدم کوک کنارم دراز کشیده لباسم عوض شده بود رنگ های صورتم پاک شده بود
زخمام پانسمان شده بود
جیغ بلندی کشیدم که کوک با قیافه کیوتی بلند شد
کوک:چی شدهههههههه؟
ا.ت :من کجام ؟چرا لباسام عوض شده؟اون مردا داشتن به من چی شده نکنه باهام کاری کردن
کوک:نترس کاری باهات نکردن
ا.ت:آخيش اینجا کجاست
کوک:خونه من
ا.ت:خونه تو؟
کوک:دیشب بیهوش شدی برای همین اوردمت
ا.ت:آها باشه ممنون ولی مگه امروز کلاس نداریم
کوک:ا.ت می خوام یه چیزی بهت بگم
ا.ت:باز می خوای چه بلایی سرم بیارید
کوک:ا.ت من عاشقتم
ا.ت:برو خودت رو سیاه کن
کوک:با من قرار میزاری
ا.ت:داری جدی میگی
کوک:آره
ا.ت:منم دوست دارم ولی .فکر نکنم تو منو دوست داشته باشی
کوک:من دوست ندارم عاشقتم
ا.ت خواست حرف دیگه ای بزنه که کوک اونو بوسید داشتن همدیگه رو میبوسیدن که خدمتکار در زد و کوک از ا.ت جدا شد
خ:آقا لباس فرمی که دیشب سفارش دادید رو آوردن
کوک:ممنون میتونی بری ا.ت بیا این برای توعه
ا.ت:ممنون
کوک:سریع لباس هاتو عوض کن تا صبحانه بریم مدرسه
ا.ت:باشه
کوک و ا.ت لباس هاشون رو عوض کردن و رفتن مدرسه اونم دست تو دست و اوقات خوبی رو باهم سپری کردن.....
The and.........
۴.۵k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.