Part 27
Part27
ات :جیغغغغغغغ
تهیونگ: با جیغ یه نفر از خواب پریدم با چهر مامانمون روبرو شدم و وضیعت ما منم یه داد مردونه زدم و دوتامون سریع رفتیم زیر پتو
صدای خنده های مامانمون بلند شد
ات :خاک تو سرم الان چیکار کنیم همش تقصیر توعهه هی میگم بالشت بزار میگی نههههه
تهیونگ: باشه باشه گوه خوردم دیگه چیکارش یاید بکنیم چیزی یه که افتاده
ات :اوفففف چ..چیزه مامان خاله شما برین ما الان میایم
م.ت وم.ا :باشه (خندهه)
تهیونگ: رفتن
ات: نمیدونم بزا ببینم یه زره پتو را دادم کنار دیدم رفتن
تهیونگ: چیشد
ات :رفتن، پتو رو انداختم کنار پاشدیم یه پس کله ای زدم به تهیونگ
تهیونگ: این برا چی بود
ات: برای اینکه بالش نزاشتی
تهیونگ: دوست داشتم نذارم بالشتتت😛😛😛😛
ات:😑😑
ات: بیا بریم پایین
تهیونگ: باشه
ات :رفتیم پایین مامان هامون هنوز داشتن میخندیدن
ات :جیغغغغغغغ
تهیونگ: با جیغ یه نفر از خواب پریدم با چهر مامانمون روبرو شدم و وضیعت ما منم یه داد مردونه زدم و دوتامون سریع رفتیم زیر پتو
صدای خنده های مامانمون بلند شد
ات :خاک تو سرم الان چیکار کنیم همش تقصیر توعهه هی میگم بالشت بزار میگی نههههه
تهیونگ: باشه باشه گوه خوردم دیگه چیکارش یاید بکنیم چیزی یه که افتاده
ات :اوفففف چ..چیزه مامان خاله شما برین ما الان میایم
م.ت وم.ا :باشه (خندهه)
تهیونگ: رفتن
ات: نمیدونم بزا ببینم یه زره پتو را دادم کنار دیدم رفتن
تهیونگ: چیشد
ات :رفتن، پتو رو انداختم کنار پاشدیم یه پس کله ای زدم به تهیونگ
تهیونگ: این برا چی بود
ات: برای اینکه بالش نزاشتی
تهیونگ: دوست داشتم نذارم بالشتتت😛😛😛😛
ات:😑😑
ات: بیا بریم پایین
تهیونگ: باشه
ات :رفتیم پایین مامان هامون هنوز داشتن میخندیدن
۱۰.۳k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.