«کی عاشقت شدم»💜
پارت نهم
که یه دفعه بابامو تو جمعیت دیدیم با حرص برگشتم سمت تهیونگ ک سوالی نگام کرد
ا.ت: ته بابام اینجا چیکار میکنه
ته: چیی بابات نمیدونم کوو
ا.ت: اوناها
ته: بخدا به جون خدت که میخوام دنیا نباشه من دعوتش نکردم
ا.ت: یه لبخند کم نما زدم و گفتم باشه استرس نگیر
و با شتاب به سمت بابا حرکت کردم که ته و کوک هم دنبالم اومدن
ا.ت: تو اینجا چیکار میکنی
کوک: ا.ت لطفاً آروم تر
ا.ت: آروم تر گفت تو اینجا چیکار میکنی .
پ ا.ت: اومدم دخترم و ببرم
ا.ت: بیا بریم یه جای خلوت
چهار تایی رفدیم یه جای خلوت
برای چی اومدی اینجا
پ ا.ت: گفتم که اومدم دخترم و ببرم
ا.ت: من اون سری م بهت گفتم من هیجا باهات نمیام
پ ا.ت: عاها میخوای پیش این بی شرفا بمونی
ا.ت: اینو که شنیدم بدون هیچ حرفی یه دونه زدم تو گوشش
ا.ت: حالا گمشو بیرون
پ ا.ت: عه که این طور
بعد پدر ا.ت با سرعت به تهیونگ حمله کرد و چاقو گذاشت زیر گلوش
ا.ت: چ چی چیکار میکنی
پ ا.ت: برای چی این انقد برات مهمه
ا.ت: چاقو داشت گلوی ته و میبریو که : خیلی خوب باشه باشه اول اونو ولش کن بعد هر جا برای باهات میام خوب
داشتم صحبت میکردم که دیدم یه پسر جوان اومد درست که نگاه کردم فهمیدم که چه جالب ( روش قفلی زدم عه چه جالب 🤣🤣)
آقای پارک سوهو هستن
سوهو: به خانم ا.ت مشتاق دیدار
ا.ت: تو دیگه چی میخوای
پ ا.ت: اگه میخوای من این پسرو ول کنم باید باهام بیایو با سوهو ازدواج کنی
ته: اینو که گفت تنم به لرزه افتاد من نمیتونستم از دستش بدم این درد بدی بود
ا.ت: همون لحظه فکری به ذهنم رسید درست که نگاه کردم پشت کت کوک یه اسلحه دیدم : خیلی خب خیلی خب هرچی تو بگی فقط اونو ولش کن
ته: ا.تتتتتت چی میگی
ا.ت: ته میدونم ولی نمیتونم از دستت بدم
ویو سوهو منو ا.ت از بچگی باهم بزرگ شدیم و من زن عمو رو خیلی دوست داشتم وقتی که خبر مرگ شو دادن من حالم از ا.ت بدتر بود (خلاصه برمیگردیم به الان)
پ ا.ت: هه تو خیلی احمقی همتون خیلی احمقید شما فکر کردید رکسانا تصادف کردو مرد ...........
( بچه ها رکسانا مامان ا.ته)
لی لی لی لی قبلی ویلی خورد 😂 خوب سلام قول داده بودم وقتی فالو ورا به صد برسه سه تا پارت بزارم و پارتای بعدم تا دقایقی دیگر میزارم دوستون دارم بای💜💙
که یه دفعه بابامو تو جمعیت دیدیم با حرص برگشتم سمت تهیونگ ک سوالی نگام کرد
ا.ت: ته بابام اینجا چیکار میکنه
ته: چیی بابات نمیدونم کوو
ا.ت: اوناها
ته: بخدا به جون خدت که میخوام دنیا نباشه من دعوتش نکردم
ا.ت: یه لبخند کم نما زدم و گفتم باشه استرس نگیر
و با شتاب به سمت بابا حرکت کردم که ته و کوک هم دنبالم اومدن
ا.ت: تو اینجا چیکار میکنی
کوک: ا.ت لطفاً آروم تر
ا.ت: آروم تر گفت تو اینجا چیکار میکنی .
پ ا.ت: اومدم دخترم و ببرم
ا.ت: بیا بریم یه جای خلوت
چهار تایی رفدیم یه جای خلوت
برای چی اومدی اینجا
پ ا.ت: گفتم که اومدم دخترم و ببرم
ا.ت: من اون سری م بهت گفتم من هیجا باهات نمیام
پ ا.ت: عاها میخوای پیش این بی شرفا بمونی
ا.ت: اینو که شنیدم بدون هیچ حرفی یه دونه زدم تو گوشش
ا.ت: حالا گمشو بیرون
پ ا.ت: عه که این طور
بعد پدر ا.ت با سرعت به تهیونگ حمله کرد و چاقو گذاشت زیر گلوش
ا.ت: چ چی چیکار میکنی
پ ا.ت: برای چی این انقد برات مهمه
ا.ت: چاقو داشت گلوی ته و میبریو که : خیلی خوب باشه باشه اول اونو ولش کن بعد هر جا برای باهات میام خوب
داشتم صحبت میکردم که دیدم یه پسر جوان اومد درست که نگاه کردم فهمیدم که چه جالب ( روش قفلی زدم عه چه جالب 🤣🤣)
آقای پارک سوهو هستن
سوهو: به خانم ا.ت مشتاق دیدار
ا.ت: تو دیگه چی میخوای
پ ا.ت: اگه میخوای من این پسرو ول کنم باید باهام بیایو با سوهو ازدواج کنی
ته: اینو که گفت تنم به لرزه افتاد من نمیتونستم از دستش بدم این درد بدی بود
ا.ت: همون لحظه فکری به ذهنم رسید درست که نگاه کردم پشت کت کوک یه اسلحه دیدم : خیلی خب خیلی خب هرچی تو بگی فقط اونو ولش کن
ته: ا.تتتتتت چی میگی
ا.ت: ته میدونم ولی نمیتونم از دستت بدم
ویو سوهو منو ا.ت از بچگی باهم بزرگ شدیم و من زن عمو رو خیلی دوست داشتم وقتی که خبر مرگ شو دادن من حالم از ا.ت بدتر بود (خلاصه برمیگردیم به الان)
پ ا.ت: هه تو خیلی احمقی همتون خیلی احمقید شما فکر کردید رکسانا تصادف کردو مرد ...........
( بچه ها رکسانا مامان ا.ته)
لی لی لی لی قبلی ویلی خورد 😂 خوب سلام قول داده بودم وقتی فالو ورا به صد برسه سه تا پارت بزارم و پارتای بعدم تا دقایقی دیگر میزارم دوستون دارم بای💜💙
۸.۴k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.