ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 47°•
و تصمیم گرفت که بهش اجازه بده تا حرفاش رو بزنه
لیانا: چی میخوای بگی؟ زود تر بگو
نارا: ببین لیانا من دیروز بخاطر دیر اومدن تو و جونگ کوک عصبی بودم یکم بخاطر همین وقتی اونجوری گفتی یه لحظه از دهنم بخاطر عصبانیت اون حرف پرید وگرنه خودت میدونی که تو رو مثل خواهرم دوست دارم واقعا معذرت میخوام تو رو خدا ببخشید
لیانا: هوفففف
نارا: میبخشی منو؟ چیکار کنم باهام اشتی کنی؟
لیانا: خیلخب از اونجا که مهربونم میبخشمت
نارا: ووویییی عاشقتم مرسیییییی
نارا لیانا رو محکم بغل کرد و جونگ کوک هم از دور بهشون لبخندی از روی رضایت زد
لیانا: نارا بچم له شد یواش تر
نارا: آخ ببخشید چیزی شد
لیانا: نه سالمم اون روز سفید مال منه؟
نارا: بله بفرما
لیانا: مرسی
نارا: خب دیگه من برم کلی کار داریم
لیانا: چه کاری؟
نارا: باید بریم خرید عروسی
لیانا: اها خوش بگذره راستی بیا نزدیک
نارا رفت نزدیک لیانا
لیانا: مواظب باش دوباره قبل از عروسی باردار نشی
نارا: یااا بیشعور
لیانا: اصلا بهش گفتی اشتباه پزشکی بوده؟
نارا: نه نگفتم میخوام سوپرایزش کنم توکه به جونگ کوک نگفتی؟
لیانا: نچ من به هیچکی نگفتم پس الان فقط منو تو میدونیم اره؟
نارا: اوهوم چون جنابعالی خواهرمی فقط به تو گفتم
لیانا: اکی پس برو دیگه دیرت نشه
نارا: باشه فعلا بعدا میبینمت خداحافظ
لیانا: خدانگهدار
نارا: خداحافظ داداش خوشگلم
جونگ کوک: خداحافظ
نارا رفت و جونگ کوک بعداز راهی کردنش اومد کنار لیانا نشست
جونگ کوک: شما دوتا هی چی میگفتین به هم زیر زیرکی
لیانا: دیگه دیگه اگر میخواستیم بشنوی که بلند میگفتیم
جونگ کوک: از دست شماها
لیانا کنترل رو برداشت و تلوزیون رو روشن کرد و هر دو مشغول دیدن فیلم شدن و از کنار هم بودن لذت میبردن
کپی ممنوع ❌
لیانا: چی میخوای بگی؟ زود تر بگو
نارا: ببین لیانا من دیروز بخاطر دیر اومدن تو و جونگ کوک عصبی بودم یکم بخاطر همین وقتی اونجوری گفتی یه لحظه از دهنم بخاطر عصبانیت اون حرف پرید وگرنه خودت میدونی که تو رو مثل خواهرم دوست دارم واقعا معذرت میخوام تو رو خدا ببخشید
لیانا: هوفففف
نارا: میبخشی منو؟ چیکار کنم باهام اشتی کنی؟
لیانا: خیلخب از اونجا که مهربونم میبخشمت
نارا: ووویییی عاشقتم مرسیییییی
نارا لیانا رو محکم بغل کرد و جونگ کوک هم از دور بهشون لبخندی از روی رضایت زد
لیانا: نارا بچم له شد یواش تر
نارا: آخ ببخشید چیزی شد
لیانا: نه سالمم اون روز سفید مال منه؟
نارا: بله بفرما
لیانا: مرسی
نارا: خب دیگه من برم کلی کار داریم
لیانا: چه کاری؟
نارا: باید بریم خرید عروسی
لیانا: اها خوش بگذره راستی بیا نزدیک
نارا رفت نزدیک لیانا
لیانا: مواظب باش دوباره قبل از عروسی باردار نشی
نارا: یااا بیشعور
لیانا: اصلا بهش گفتی اشتباه پزشکی بوده؟
نارا: نه نگفتم میخوام سوپرایزش کنم توکه به جونگ کوک نگفتی؟
لیانا: نچ من به هیچکی نگفتم پس الان فقط منو تو میدونیم اره؟
نارا: اوهوم چون جنابعالی خواهرمی فقط به تو گفتم
لیانا: اکی پس برو دیگه دیرت نشه
نارا: باشه فعلا بعدا میبینمت خداحافظ
لیانا: خدانگهدار
نارا: خداحافظ داداش خوشگلم
جونگ کوک: خداحافظ
نارا رفت و جونگ کوک بعداز راهی کردنش اومد کنار لیانا نشست
جونگ کوک: شما دوتا هی چی میگفتین به هم زیر زیرکی
لیانا: دیگه دیگه اگر میخواستیم بشنوی که بلند میگفتیم
جونگ کوک: از دست شماها
لیانا کنترل رو برداشت و تلوزیون رو روشن کرد و هر دو مشغول دیدن فیلم شدن و از کنار هم بودن لذت میبردن
کپی ممنوع ❌
۷۴.۹k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.