ارباب خون آشامه part1
ارباب خون آشامه part1
یا نور خورشید که صاف میخورد تو چشام بیدار شدم چشامو مالیدم پاشدم یکم که ویندوزم اومد بالا تو آینه خودمو نگا کردم یا خداااا شبیه جنگلیا شدم
او راستی خودمو معرفی نکردم من لی سون هی هستم پدر و مادرم تو تصادف 10سال پیش مردن منو اون موقع فرستادن پرورشگاه البته وقتی 12سالم شد خانواده جئون منو به سرپرستی قبول کردن ولی نه به عنوان فرزند بلکه به عنوان خدمتکار من از اون موقع تا الان خدمتکارم این طور که من فهمیدم ارباب بزرگ خون آشامه ولی انگار به پسرش جونگ کوک این قدرت به ارث نرسیده ولی برای اینکه مطمئن بشن اونو فرستادن پیش عموش تو آمریکا خانوم این عمارت وقتی زنده بود همیشه هوامو داشت و نمیزاشت کسی منو اذیت کنه اما وقتی 18سالم شد اون به قتل رسید بعدا مشخص شد ارباب تو خوردن خونش زیاده روی کرده بود امروز تولد منه تولد 20سالگیم و بدبختانه امروز ارباب جوان(جونگ کوک)از آمریکا برمیگردن و ما باید همه چیو به بی نقص ترین شکل ممکن آماده کنیم خلاصه رفتم تو دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم اومدم بیرون رفتم سمت کمد لباسا(تو این خونه خدمتکارا میتونن هرلباسی بپوشن البته نباید باز باشه)یکی رو انتخاب کردم و پوشیدم (اسلاید دوم)
کفشامو پوشیدم(تو خونه با کفش راه میرن)
گوشواره هامو انداختم رفتم سمت آینه موهامو درست کردم متاسفانه موهام وقتی 13سالم بود شروع کرد به سفید شدن و الان سفیده، سفیده(اسلاید سوم)
موهامو دم اسبی بستم به ساعت نگاه کردم یاااااا ساعت7 بدو بدو از اتاق رفتم بیرون رفتم سمت آشپزخونه تا برای ارباب بزرگ غذا درست کنم وایییی نیم ساعت دیگه بیدار میشه
چند مین بعد
+آجوما میشه سفره رو بچینی تا من برم اربابو بیدار کنم
<باشه برو
رفتم سمت در اتاق در زدم همینکه ارباب گفت کیه گفتم
+ارباب صبحونه آمادست
*باشه اومدم تو برو برای مهمونی امشب کاراتو بکن
+چشم
رفتم سمت آجوما
+آجوما لونارو ندیدی؟
<چرا گفت میره استخرو تمیز کنه
+آها من میرم کمکش کنم
<باشه دخترم
رفتم سمت استخر
+لوونااااااا(داد)
#چته وحشی ترسیدم
+خب حالا کمک میخوای؟
#آره خیلیم میخوام
یکی از طی هارو برداشتم خب سون هی فایتینگ
حدود ساعت 2 کارمون تموم شد ماشالا استخر نیست که استخره
خیلی تشنم بود میخواستم پاشم پام لیز خورد داشتم میوفتادم که یهو.......
ادامه دارد
خوشگلا ادامه بدم؟!
یا نور خورشید که صاف میخورد تو چشام بیدار شدم چشامو مالیدم پاشدم یکم که ویندوزم اومد بالا تو آینه خودمو نگا کردم یا خداااا شبیه جنگلیا شدم
او راستی خودمو معرفی نکردم من لی سون هی هستم پدر و مادرم تو تصادف 10سال پیش مردن منو اون موقع فرستادن پرورشگاه البته وقتی 12سالم شد خانواده جئون منو به سرپرستی قبول کردن ولی نه به عنوان فرزند بلکه به عنوان خدمتکار من از اون موقع تا الان خدمتکارم این طور که من فهمیدم ارباب بزرگ خون آشامه ولی انگار به پسرش جونگ کوک این قدرت به ارث نرسیده ولی برای اینکه مطمئن بشن اونو فرستادن پیش عموش تو آمریکا خانوم این عمارت وقتی زنده بود همیشه هوامو داشت و نمیزاشت کسی منو اذیت کنه اما وقتی 18سالم شد اون به قتل رسید بعدا مشخص شد ارباب تو خوردن خونش زیاده روی کرده بود امروز تولد منه تولد 20سالگیم و بدبختانه امروز ارباب جوان(جونگ کوک)از آمریکا برمیگردن و ما باید همه چیو به بی نقص ترین شکل ممکن آماده کنیم خلاصه رفتم تو دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم اومدم بیرون رفتم سمت کمد لباسا(تو این خونه خدمتکارا میتونن هرلباسی بپوشن البته نباید باز باشه)یکی رو انتخاب کردم و پوشیدم (اسلاید دوم)
کفشامو پوشیدم(تو خونه با کفش راه میرن)
گوشواره هامو انداختم رفتم سمت آینه موهامو درست کردم متاسفانه موهام وقتی 13سالم بود شروع کرد به سفید شدن و الان سفیده، سفیده(اسلاید سوم)
موهامو دم اسبی بستم به ساعت نگاه کردم یاااااا ساعت7 بدو بدو از اتاق رفتم بیرون رفتم سمت آشپزخونه تا برای ارباب بزرگ غذا درست کنم وایییی نیم ساعت دیگه بیدار میشه
چند مین بعد
+آجوما میشه سفره رو بچینی تا من برم اربابو بیدار کنم
<باشه برو
رفتم سمت در اتاق در زدم همینکه ارباب گفت کیه گفتم
+ارباب صبحونه آمادست
*باشه اومدم تو برو برای مهمونی امشب کاراتو بکن
+چشم
رفتم سمت آجوما
+آجوما لونارو ندیدی؟
<چرا گفت میره استخرو تمیز کنه
+آها من میرم کمکش کنم
<باشه دخترم
رفتم سمت استخر
+لوونااااااا(داد)
#چته وحشی ترسیدم
+خب حالا کمک میخوای؟
#آره خیلیم میخوام
یکی از طی هارو برداشتم خب سون هی فایتینگ
حدود ساعت 2 کارمون تموم شد ماشالا استخر نیست که استخره
خیلی تشنم بود میخواستم پاشم پام لیز خورد داشتم میوفتادم که یهو.......
ادامه دارد
خوشگلا ادامه بدم؟!
۱.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.