(پژمرده)P.30
کوک*ویو
به فکر ا/ت هست و یه دقیقه کلا از فضا خارن شدم.
بعد یهو متوجه ی صدای کوبوندن دست یه نفر به پنجره ی ماشینم شدم.
حواسم اومد سر جاش،یه مرده داشت محکم دستاش رو میکوبوند به پنجره ی ماشینم.
روبه رو که شدیم با دستاش بهم گفت بیا پایین.
با عصبانیت رفتم پایین.
نویسنده ویو
جانکوک با عصبانیت رفت بیرون
کوک:چی!چیه چی میخوام مرتیکه
مرده:بیشرف ماشینت رو بردار و ببر گورت رو گم کن ترافیک کردی
کوک:تو به کی میگی بیشرف(اینو گفت با مشت چند تا زد تو دهنش)
اون مرده به دوستاشدکه کوی ماشین بودن.
با حرکت دستاش گفت که بیان جانکوک رو بزنن.
اونا وقتی اومدن.
جانکوک از خودش سعی کرد دفاع کنه اما اونا جانکوک رو به صورت بدی زدن
کوک*ویو
(2 ساعت بعد)
بغل ساحل بودم،داشتم نوشیدنی میخوردم یهو یه شماره ی غریبه بهم.
زنگ زد منم جواب دادم.
کوک:بله شما
سوکهون:جانکوک منم سوکهون
کوک:اها ببخشید وقت نشد که بهتون سر بزنم و تبریک بگم بابت اینکه زنده اید
سوکهون:نه عیبی نداره پسرم،میخوام ببینمت
کوک:الان
سوکهون:اره
کوک:باشه بیام شرکت تون
سوکهون:اره بیا شرکتمون اونجا باهم حرف میزنیم.
به فکر ا/ت هست و یه دقیقه کلا از فضا خارن شدم.
بعد یهو متوجه ی صدای کوبوندن دست یه نفر به پنجره ی ماشینم شدم.
حواسم اومد سر جاش،یه مرده داشت محکم دستاش رو میکوبوند به پنجره ی ماشینم.
روبه رو که شدیم با دستاش بهم گفت بیا پایین.
با عصبانیت رفتم پایین.
نویسنده ویو
جانکوک با عصبانیت رفت بیرون
کوک:چی!چیه چی میخوام مرتیکه
مرده:بیشرف ماشینت رو بردار و ببر گورت رو گم کن ترافیک کردی
کوک:تو به کی میگی بیشرف(اینو گفت با مشت چند تا زد تو دهنش)
اون مرده به دوستاشدکه کوی ماشین بودن.
با حرکت دستاش گفت که بیان جانکوک رو بزنن.
اونا وقتی اومدن.
جانکوک از خودش سعی کرد دفاع کنه اما اونا جانکوک رو به صورت بدی زدن
کوک*ویو
(2 ساعت بعد)
بغل ساحل بودم،داشتم نوشیدنی میخوردم یهو یه شماره ی غریبه بهم.
زنگ زد منم جواب دادم.
کوک:بله شما
سوکهون:جانکوک منم سوکهون
کوک:اها ببخشید وقت نشد که بهتون سر بزنم و تبریک بگم بابت اینکه زنده اید
سوکهون:نه عیبی نداره پسرم،میخوام ببینمت
کوک:الان
سوکهون:اره
کوک:باشه بیام شرکت تون
سوکهون:اره بیا شرکتمون اونجا باهم حرف میزنیم.
۱.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.