چند پارتی
مرد من
بعد از چند دقیقه میتونستی سنگی دستاش رو که روی رون های پات گذاشته حس کنی. بین پاهات نشسته بود و مثل یه نینی بامزه و کوچولو سرش رو روی پاهات گذاشته بود
—: دختر قشنگ من نمیخواد با من آشتی کنه؟
: نه!
—:و دقیقا چرا؟
:شاید چون من این همه خودم رو کشتم که دیگه نخور، ببینم اگر بدتر از دفع پیش میشد چی؟ از خودت یا بم آسیب میدید چی؟ اگر میزدی یه چیزی رو داغون میکردی چی؟
—:من که گفتم ببخشید!
:گفتی که گفتی! الان که چیزی درست نمیشه!
—:دخترکم؟
:نخیر! من کول نمیخورم! دیگه هم حالا که این طوریه با شما کاری ندارم آقای جئون!
—:شاید شما نداشته باشی! ولی من با شما یکی خیلی کار دارم! من دخترم رو همین طوری نمیذارم اینجا! اونم وقتی حالش بده!
آروم بلند شد و به سمت آشپز خونه رفت. خوراکی های موردها علاقت رو با سلیقه ریخته بود توی به ظرف و گذاشت توی میز. به سمتت اومد و آروم و با دقت از کمر بلندتت کرد و روی پاهاش نشوند و شروع کرد به بازی کردن به موهات و هراز گاهی پوسیدن گردن و گونه هات و آروم تو گوشات زمزمه کرد
—:شاید شما کار نداشته باشد و قهر باشید بانو! ولی من هر طور شده از دل شما درمیارم!
و لبخند محوی روی لبات نشست
——————————————————————
https://wisgoon.com/mikhkob
ببخشید دیر شد...
مشغول امتحان و... بودم:)))
بعد از چند دقیقه میتونستی سنگی دستاش رو که روی رون های پات گذاشته حس کنی. بین پاهات نشسته بود و مثل یه نینی بامزه و کوچولو سرش رو روی پاهات گذاشته بود
—: دختر قشنگ من نمیخواد با من آشتی کنه؟
: نه!
—:و دقیقا چرا؟
:شاید چون من این همه خودم رو کشتم که دیگه نخور، ببینم اگر بدتر از دفع پیش میشد چی؟ از خودت یا بم آسیب میدید چی؟ اگر میزدی یه چیزی رو داغون میکردی چی؟
—:من که گفتم ببخشید!
:گفتی که گفتی! الان که چیزی درست نمیشه!
—:دخترکم؟
:نخیر! من کول نمیخورم! دیگه هم حالا که این طوریه با شما کاری ندارم آقای جئون!
—:شاید شما نداشته باشی! ولی من با شما یکی خیلی کار دارم! من دخترم رو همین طوری نمیذارم اینجا! اونم وقتی حالش بده!
آروم بلند شد و به سمت آشپز خونه رفت. خوراکی های موردها علاقت رو با سلیقه ریخته بود توی به ظرف و گذاشت توی میز. به سمتت اومد و آروم و با دقت از کمر بلندتت کرد و روی پاهاش نشوند و شروع کرد به بازی کردن به موهات و هراز گاهی پوسیدن گردن و گونه هات و آروم تو گوشات زمزمه کرد
—:شاید شما کار نداشته باشد و قهر باشید بانو! ولی من هر طور شده از دل شما درمیارم!
و لبخند محوی روی لبات نشست
——————————————————————
https://wisgoon.com/mikhkob
ببخشید دیر شد...
مشغول امتحان و... بودم:)))
۲۶۵
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.