فیک قاتل من
پارت 71
#قاتل_من
لوکاص: جناب سوهو مطمئنید که خودتون تنهایی میخواید برید دنبال تهیونگ؟! شما ک تهیونگ خوب میشناسید اگه یه حقه ای یا تله ای برای به دام انداختن ما ترتيب داده باشه چی ؟ لطفا اجازه بدید من یا بچه های باند باهاتون بیان و شما را همراهی کنن حداقل اینطوری خیالمون راحت تره.....
سوهو: لازم نیست لوکاص" خودم تنهایی میرم میخوام برای اولین بار با تهیونگ روبررو بشم میخوام تصفیه حساب کنم از بس به شما تکیه کردم و کارهای مربوط به خودمو به شما سپردم که به این روز افتادم تهیونگ فک کرده نمتونم باهاش روبرو شم ولی به عنوان رئیس باند عقرب باید ثابت کنم که نباید سوهو رو دست کم بگیرن.....
لوکاص: جناب در کل رفتن به اون جنگل اونم بدون بادیگارد یا محافظ ریسک بزرگیه لطفا مراقب خودتون باشید
تهیونگ بی وقفه به راه رفتن ادامه میدادن و منتظر رسیدن کوک و بقیه بچه ها بودن که ا/ت با نگرانی از تهیونگ پرسید
تهیونگ؟ هینا کجاست؟ اونو ک تنها نذاشتی نه؟
حتما از اینکه یهویی غیبم زد ناراحت شده جدیدا مشکلاتی که برام پیش اومد باعث شد زیاد از هینا دور شم.... و کمتر بهش محبت کنم.... نگرانشم....
تهیونگ: نگران نباش اون حالش خوبه تازه شم به میا سپردم ازش مواظبت کنه درسته هینا یکم سفت و سرسخته ولی خوب تونست با میا کنار بیاد
ا/ت: دلم براش تنگ شده دلم میخواد یه دل سیر بغلش کنم و دستای کوچیکش و محکم بگیرم و بوسه ای زیادی روش بزارم....اون فندق کوچولو همیشه نقطه ضعفم بود
تهیونگ: به محض اینکه از این جنگل جون سالم رفتیم بیرون یه راست میرم عمارت اونوقت میتونی ببینیش....تازه شم میتونی ببریش پارک و این چند روز نبودتو جبران کنی
ا/ت : واقعا میتونم؟
تهیونگ: البته ک میتونی سوال کردن نمیخواد
ا/ت باچشمای برق زده از تهیونگ تشکر کرد....
یک ساعتی میشود که تهیونگ برای استراحت نزدیک درختی که شاخ و برگ زیادی داشت و مانع ورود آب میشود ایستاده بودند
تهیونگ دست ا/ت و گرفت و گفت خب دیگه بیا به راه رفتن ادامه بدیم....
که با سبز شدن سوهو جلوشون اونم با اسلحه که سمت شون گرفته بود مانع حرکتشون شد
تهیونگ کمی از ا/ت فاصله گرفت و جلوش قرار گرفت و گفت به به سوهو می بینم از سوراخت بیرون اومدی تازه شم مرد شدی و به سمتم اسلحه گرفتی
سوهو نیشخندی زد و گفت اره مرد شدم و اومد به زندگیت خاتمه بدم کیم تهیونگ اومدم از این همه غذاب نجاتت بدم....و اسلحه محکم به سمت تهیونگ نشونه گرفت و گفت قبل از مرگت وصیت نامه ای چیزی نداری حرف آخرت چیه کیم؟!
تهیونگ پوزخندی زد و گفت خنده داره که میخوای منو با تفنگت بترسونی سوهو کسی ک الان جلوته کیم تهیونگه بزرگترین رئیس مافیا تاجایی ک یادمه خودم بهت یاد دادم تیر اندازی کنی و گرنه تو فقط یه احمق زیر دست نبودی
سوهو عصبانی تفنگشو بالاتر گرفت و چند قدم جلوتر رفت و گفت این حرفای قبل از مرگ نیست مطمئنی نمیخوای بعد از رفتن کسی باشه ک مواظب این فرشته ای قشنگت بشه....؟!
تهیونگ عصبانی دندوناشو بهم سایید گفت تا نزاشتم دندوتاتو یکی یکی تو این جنگل جم کنی دهنتو ببند و یاد بگیر با دهن پر حرف نزنی سوهو اگ یکبار دیگه بخوای به ا/ت آسیب برسونی یا بخوای اطرافش بپلکی روزگارتو سیاه میکنم....
سوهو با تیر هوایی ک زد حرف تهیونگو قطع کرد ا/ت ترسیده جیغ بلندی زد و به سمت تهیونگ دوید و با اشکای که روی صورتش می ریخت گفت( تهیونگ خوبی؟ توروخدا بگو خوبی؟ چیزیت ک نشد نه؟ توروخدا مواظب باش
تهیونگ ا/ت بغل کرد و گفت چیزیم نیس لطفا نگران نباش و اینکه عقب وایسا به هیج وجه نزدیک نشو اون یارو روانیه ممکنه بهت اسیب بزنه....
ا/ت: نمیتونم میترسم تهیونگ ازم چیزی نخواه ک آنجام دادنش غیر ممکنه....
سوهو نگاهی به تهیونگ کرد و گفت چه عاشقانه خوشم اومد (خنده ی بلندی زد و گفت ولی متاسفانه امروز قراره برای همیشه این همه عشق و علاقه رو تموم کنم...امیدوارم تا اینجا از زندگیت لذت برده باشی جناب کیم....
بعد از تموم شدن حرفش تفنگش را به سمت تهیونگ نشونه گرفت و بعد از شمارش معکوس
3_2_1❗
به سمت تهیونگ شلیک کرد
#kim
#قاتل_من
لوکاص: جناب سوهو مطمئنید که خودتون تنهایی میخواید برید دنبال تهیونگ؟! شما ک تهیونگ خوب میشناسید اگه یه حقه ای یا تله ای برای به دام انداختن ما ترتيب داده باشه چی ؟ لطفا اجازه بدید من یا بچه های باند باهاتون بیان و شما را همراهی کنن حداقل اینطوری خیالمون راحت تره.....
سوهو: لازم نیست لوکاص" خودم تنهایی میرم میخوام برای اولین بار با تهیونگ روبررو بشم میخوام تصفیه حساب کنم از بس به شما تکیه کردم و کارهای مربوط به خودمو به شما سپردم که به این روز افتادم تهیونگ فک کرده نمتونم باهاش روبرو شم ولی به عنوان رئیس باند عقرب باید ثابت کنم که نباید سوهو رو دست کم بگیرن.....
لوکاص: جناب در کل رفتن به اون جنگل اونم بدون بادیگارد یا محافظ ریسک بزرگیه لطفا مراقب خودتون باشید
تهیونگ بی وقفه به راه رفتن ادامه میدادن و منتظر رسیدن کوک و بقیه بچه ها بودن که ا/ت با نگرانی از تهیونگ پرسید
تهیونگ؟ هینا کجاست؟ اونو ک تنها نذاشتی نه؟
حتما از اینکه یهویی غیبم زد ناراحت شده جدیدا مشکلاتی که برام پیش اومد باعث شد زیاد از هینا دور شم.... و کمتر بهش محبت کنم.... نگرانشم....
تهیونگ: نگران نباش اون حالش خوبه تازه شم به میا سپردم ازش مواظبت کنه درسته هینا یکم سفت و سرسخته ولی خوب تونست با میا کنار بیاد
ا/ت: دلم براش تنگ شده دلم میخواد یه دل سیر بغلش کنم و دستای کوچیکش و محکم بگیرم و بوسه ای زیادی روش بزارم....اون فندق کوچولو همیشه نقطه ضعفم بود
تهیونگ: به محض اینکه از این جنگل جون سالم رفتیم بیرون یه راست میرم عمارت اونوقت میتونی ببینیش....تازه شم میتونی ببریش پارک و این چند روز نبودتو جبران کنی
ا/ت : واقعا میتونم؟
تهیونگ: البته ک میتونی سوال کردن نمیخواد
ا/ت باچشمای برق زده از تهیونگ تشکر کرد....
یک ساعتی میشود که تهیونگ برای استراحت نزدیک درختی که شاخ و برگ زیادی داشت و مانع ورود آب میشود ایستاده بودند
تهیونگ دست ا/ت و گرفت و گفت خب دیگه بیا به راه رفتن ادامه بدیم....
که با سبز شدن سوهو جلوشون اونم با اسلحه که سمت شون گرفته بود مانع حرکتشون شد
تهیونگ کمی از ا/ت فاصله گرفت و جلوش قرار گرفت و گفت به به سوهو می بینم از سوراخت بیرون اومدی تازه شم مرد شدی و به سمتم اسلحه گرفتی
سوهو نیشخندی زد و گفت اره مرد شدم و اومد به زندگیت خاتمه بدم کیم تهیونگ اومدم از این همه غذاب نجاتت بدم....و اسلحه محکم به سمت تهیونگ نشونه گرفت و گفت قبل از مرگت وصیت نامه ای چیزی نداری حرف آخرت چیه کیم؟!
تهیونگ پوزخندی زد و گفت خنده داره که میخوای منو با تفنگت بترسونی سوهو کسی ک الان جلوته کیم تهیونگه بزرگترین رئیس مافیا تاجایی ک یادمه خودم بهت یاد دادم تیر اندازی کنی و گرنه تو فقط یه احمق زیر دست نبودی
سوهو عصبانی تفنگشو بالاتر گرفت و چند قدم جلوتر رفت و گفت این حرفای قبل از مرگ نیست مطمئنی نمیخوای بعد از رفتن کسی باشه ک مواظب این فرشته ای قشنگت بشه....؟!
تهیونگ عصبانی دندوناشو بهم سایید گفت تا نزاشتم دندوتاتو یکی یکی تو این جنگل جم کنی دهنتو ببند و یاد بگیر با دهن پر حرف نزنی سوهو اگ یکبار دیگه بخوای به ا/ت آسیب برسونی یا بخوای اطرافش بپلکی روزگارتو سیاه میکنم....
سوهو با تیر هوایی ک زد حرف تهیونگو قطع کرد ا/ت ترسیده جیغ بلندی زد و به سمت تهیونگ دوید و با اشکای که روی صورتش می ریخت گفت( تهیونگ خوبی؟ توروخدا بگو خوبی؟ چیزیت ک نشد نه؟ توروخدا مواظب باش
تهیونگ ا/ت بغل کرد و گفت چیزیم نیس لطفا نگران نباش و اینکه عقب وایسا به هیج وجه نزدیک نشو اون یارو روانیه ممکنه بهت اسیب بزنه....
ا/ت: نمیتونم میترسم تهیونگ ازم چیزی نخواه ک آنجام دادنش غیر ممکنه....
سوهو نگاهی به تهیونگ کرد و گفت چه عاشقانه خوشم اومد (خنده ی بلندی زد و گفت ولی متاسفانه امروز قراره برای همیشه این همه عشق و علاقه رو تموم کنم...امیدوارم تا اینجا از زندگیت لذت برده باشی جناب کیم....
بعد از تموم شدن حرفش تفنگش را به سمت تهیونگ نشونه گرفت و بعد از شمارش معکوس
3_2_1❗
به سمت تهیونگ شلیک کرد
#kim
۲۶.۶k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.