چه کنم؟؟؟
چه کنم؟؟؟
راهی جز این که مقابل غصه های زندگی ام خودم را به کوچه علی چپ بزنم ندارم
میدانی...
فهمیدم با غصه خوردن چیزی درست نمیشود
فهمیدم با غصه خوردن هیچ یک از این جماعت به دادت نمیرسد...
فهمیدم دل این جماعت به حال خودشان هم نمیسوزد چه برسد به من...
پس مجبورم...
مجبورم بخندم با صدای بلند
با کوچکترین چیز ها شاد باشم
آن قدر سر خودم را گرم کنم که وقتی برای فکر کردن به مشکلاتم نداشته باشم
مجبورم کل روز را به ظاهر یک آدم سرخوش باشم...
اصلا هم برایم مهم نباشد مردم پشت سرم چه میگویند
من از دل خودم خبر دارم که چه غصه هایی بر دلم نشسته...
اما میخندم و میخندم و میخندم،گوش این آسمان کَر شود از صدای خنده من
گرچه همه این ها به ظاهر و از ته دل نیست
اما چاره ای جز این ندارم
مجبورم....
راهی جز این که مقابل غصه های زندگی ام خودم را به کوچه علی چپ بزنم ندارم
میدانی...
فهمیدم با غصه خوردن چیزی درست نمیشود
فهمیدم با غصه خوردن هیچ یک از این جماعت به دادت نمیرسد...
فهمیدم دل این جماعت به حال خودشان هم نمیسوزد چه برسد به من...
پس مجبورم...
مجبورم بخندم با صدای بلند
با کوچکترین چیز ها شاد باشم
آن قدر سر خودم را گرم کنم که وقتی برای فکر کردن به مشکلاتم نداشته باشم
مجبورم کل روز را به ظاهر یک آدم سرخوش باشم...
اصلا هم برایم مهم نباشد مردم پشت سرم چه میگویند
من از دل خودم خبر دارم که چه غصه هایی بر دلم نشسته...
اما میخندم و میخندم و میخندم،گوش این آسمان کَر شود از صدای خنده من
گرچه همه این ها به ظاهر و از ته دل نیست
اما چاره ای جز این ندارم
مجبورم....
۱.۴k
۰۹ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.