فیک جونگ کوک ( سیاه سفید)P8
(یک هفته بعد)
سویون
یک هفته جالبی رو پشت سر گذاشتیم..شاهده اذیتای به فرض مافیا ها و زورگویی هاشون که نسبت به بقیه داشتن واقعا بد بود.
هنوز یه چند دقیقه ای به کلاس مونده بود مشغول حرف زدن با لورا و یونا بودم که چول سو وارد کلاس شد..توی این یک هفته خیلی تغییر کرده بود نسبت به روزه اولی که دیدمش انگار هراسون بود
بلافاصله بعد از چول سو جونگ کوک با قدمای محکمی وارد کلاس شد نگاهم بین چول سو و جونگ کوک چرخ میخورد آخه وقتی چشمه چول سو به جونگ کوک خورد چول سو سریع هول شده نگاه ازش گرفت..نکنه بازم میزننش؟ درسته اذیتش میکنن چون ردشون روی دستاش و گردنش معلومه..ولی چرا ؟
از سره جام بلند شدم و رفتم سمت چول سو دستمو روی بازوش گذاشتم که سرشو بالا آورد
_خوبی تو ؟
به زمین چشم دوخت و گفت : آ..آره خوبم خوبم
خوب نبود مطمئنم
_مطمئنی ؟!
_اره ممنون
تو این کلاس انگار کسی برای کسی مهم نبود و همه دوستیاشون از رو ظاهر بود
نگران چشمم روی چول سو بود که حس سنگینی یه نفر باعث شد برگردم سمتشو باهاش چشم تو چشم بشم.. مطمئنن زیره سره اینه
با صدای استاد برگشتم سره جام
بعده اتمام کلاس بچه ها دوباره قرار بود هرکس بره سره کلاس خودش ، کلاس بعضیا یک ربع بعد کلاس بعضیا نیم ساعت بعد و بعضیا هم اصلا کلاس نداشتن.. امروز چون آخر هفته بود حجم کلاسا کم بود و دانشگاه کم جمعیت تر از روزای قبل
نمیدونم چرا ولی یه حسی داشت منو میکشوند به پشت دانشگاه.. لورا و یونا رو پیچوندم و خودم رفتم
با دیدن چول سو روی زمین سریع خودمو بهش رسوندمو کنارش زانو زدم
_چول سو حالت خوبه؟
نگاه مظلومانه ای بهم کرد و بعده ثانیه ای صداش پیچید..
_ببین کی اینجاست فرشته نجات..فرشته نجاتی؟ یا چی هوم ؟
دقیقا تو یک قدمیم وایستاده بود و من واسه دیدنش باید سرمو روبه بالا میگرفتم بخاطر اختلاف قدیمون
سویون
یک هفته جالبی رو پشت سر گذاشتیم..شاهده اذیتای به فرض مافیا ها و زورگویی هاشون که نسبت به بقیه داشتن واقعا بد بود.
هنوز یه چند دقیقه ای به کلاس مونده بود مشغول حرف زدن با لورا و یونا بودم که چول سو وارد کلاس شد..توی این یک هفته خیلی تغییر کرده بود نسبت به روزه اولی که دیدمش انگار هراسون بود
بلافاصله بعد از چول سو جونگ کوک با قدمای محکمی وارد کلاس شد نگاهم بین چول سو و جونگ کوک چرخ میخورد آخه وقتی چشمه چول سو به جونگ کوک خورد چول سو سریع هول شده نگاه ازش گرفت..نکنه بازم میزننش؟ درسته اذیتش میکنن چون ردشون روی دستاش و گردنش معلومه..ولی چرا ؟
از سره جام بلند شدم و رفتم سمت چول سو دستمو روی بازوش گذاشتم که سرشو بالا آورد
_خوبی تو ؟
به زمین چشم دوخت و گفت : آ..آره خوبم خوبم
خوب نبود مطمئنم
_مطمئنی ؟!
_اره ممنون
تو این کلاس انگار کسی برای کسی مهم نبود و همه دوستیاشون از رو ظاهر بود
نگران چشمم روی چول سو بود که حس سنگینی یه نفر باعث شد برگردم سمتشو باهاش چشم تو چشم بشم.. مطمئنن زیره سره اینه
با صدای استاد برگشتم سره جام
بعده اتمام کلاس بچه ها دوباره قرار بود هرکس بره سره کلاس خودش ، کلاس بعضیا یک ربع بعد کلاس بعضیا نیم ساعت بعد و بعضیا هم اصلا کلاس نداشتن.. امروز چون آخر هفته بود حجم کلاسا کم بود و دانشگاه کم جمعیت تر از روزای قبل
نمیدونم چرا ولی یه حسی داشت منو میکشوند به پشت دانشگاه.. لورا و یونا رو پیچوندم و خودم رفتم
با دیدن چول سو روی زمین سریع خودمو بهش رسوندمو کنارش زانو زدم
_چول سو حالت خوبه؟
نگاه مظلومانه ای بهم کرد و بعده ثانیه ای صداش پیچید..
_ببین کی اینجاست فرشته نجات..فرشته نجاتی؟ یا چی هوم ؟
دقیقا تو یک قدمیم وایستاده بود و من واسه دیدنش باید سرمو روبه بالا میگرفتم بخاطر اختلاف قدیمون
۱۱.۱k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.