part 13
یعد اینکه کوک رفت به فکر فرو رفتم به این فکر میکردم که شغل کوک چیه چون تاحالا چند بار دیده بودم دستور کارهای عجیب غریب میداد و یا کسی رو میکشت و این خیلی هم بد نبود چون من از این کارا خوشم میاد تصمیم گرفتم وقتی اومد ازش بپرسم ولی میترسیدم.در اتاق زده شود و کوک اومد تو دستش یه لیوان و کیسه اب گرم بود کوک: بیا بیبی دمنوشو داد بهم و کیسه رو دلم گذاشت الان تصمیم گرفتم ازش بپرسم ات:کوک میشه یه سوال بپرسم کوک:بپرس بیب ات:میش..میشه بگی شغلت چیه کوک:چطور ات:همینجوری کوک:نه ات هیشکی معمولی شکنمیکنه که شغل من چیه بگو برای چی میخوای بدونی ات:خب کنجاکاوم کوک:اگ همینه باش بهت میگم ولی بعدش حق ترک کردنمو نداری مگه چیکار میکرد که ترکش کنم کوک:من یه مافیام ات:چیییی واقعااا کوک:نه ات تو که جایی نمیری درسته ات:وایی چه خفنه کوک میشه منم پیشتون باشم😃😃
کوک:واقعا من فکر کردم بدت میاد
کوک:واقعا من فکر کردم بدت میاد
۵۱.۱k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.