read my ill lucks(پارت اخر)
قاطع میگه:
-دوست پسرمی.
و کاش این قدر قاطع بودم!!!
دستمو دوباره میارم باال و میگیرم جلوی چشمم:
-گرمه.
گردنمو میبوسه و دستشو مثل من میاره باال:
-آره بیبی.
بعد میخنده:
-دستات خیلی کوچولوئن.
اخم میکنم.کسی...هیچ کس...حتی کارما هم حق نداره درمورد دستای من حرف بزنه!!!
هیچ کس!!!!
با نیشخند میگه:
-متاسفم دارلینگ ترسناک نیستی.
-ازت متنفرم.
-اما من عاشقتم.
-خیلی خری.
-خیلی کوچولویی.
-بزغاله بوقلمون!!!
-کیوت خوردنی!
-دوست دارم عنتر!
میخنده:
_من بیشتر کیوتم.
این پایان داستان ماست.حداقل من فکر میکنم باشه.
البته هنوز خیلی چیزا ادامه داره.
بم هنوز تو اتاقم خرابکاری میکنه.
نامجون و آپا جین هنوز الس میزنن.
یونگی هنوز تو به زبون آوردن حس هاش مشکل داره و این هوسوکو به هم میریزه.
تهیونگ هنوز چیپس و پفکاشو ول نکرده.
کوک هنوز یه خرگوش جهش یافته منحرفه.
منم هنوز خجالتیم.
اما فکر کنم این یه پایان خوشه.
شوگا قانوم:هوووووففففف عررررر هاهاها این فیکم بلخره تموم شددددد
حالا بگین فیک ا کی بنویسم؟
-دوست پسرمی.
و کاش این قدر قاطع بودم!!!
دستمو دوباره میارم باال و میگیرم جلوی چشمم:
-گرمه.
گردنمو میبوسه و دستشو مثل من میاره باال:
-آره بیبی.
بعد میخنده:
-دستات خیلی کوچولوئن.
اخم میکنم.کسی...هیچ کس...حتی کارما هم حق نداره درمورد دستای من حرف بزنه!!!
هیچ کس!!!!
با نیشخند میگه:
-متاسفم دارلینگ ترسناک نیستی.
-ازت متنفرم.
-اما من عاشقتم.
-خیلی خری.
-خیلی کوچولویی.
-بزغاله بوقلمون!!!
-کیوت خوردنی!
-دوست دارم عنتر!
میخنده:
_من بیشتر کیوتم.
این پایان داستان ماست.حداقل من فکر میکنم باشه.
البته هنوز خیلی چیزا ادامه داره.
بم هنوز تو اتاقم خرابکاری میکنه.
نامجون و آپا جین هنوز الس میزنن.
یونگی هنوز تو به زبون آوردن حس هاش مشکل داره و این هوسوکو به هم میریزه.
تهیونگ هنوز چیپس و پفکاشو ول نکرده.
کوک هنوز یه خرگوش جهش یافته منحرفه.
منم هنوز خجالتیم.
اما فکر کنم این یه پایان خوشه.
شوگا قانوم:هوووووففففف عررررر هاهاها این فیکم بلخره تموم شددددد
حالا بگین فیک ا کی بنویسم؟
۱۴.۳k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.