وقتی باران می بارید p4
از تو کیفش لپ تابش رو درآورد و شروع ب خوندن کرد:
_ فردا شب یکی درخواست داده از بهترین نوع الکل و بهترین جنسمون براش ببری
پوزخندی زدم و جرعه ای از آبمیوه خوردم :
_ چه خوش اشتها از بهترین ها هم میخواد
_ ایناش مهم نیس اینو گوش کن اسمش جئون جونگ کوکه ملقب ب سایه
_ چی سایه؟؟چرا حالا لقبش اینه
_ چون میگن هیچ کس نمیتونه ردشو بزنه و تعقیبش کنه مثل سایه میمونه و یهو غیب میشع
_ جالبه مشتاقم ببینمش
_ ۲۹ سالشه ۳ سال سابقه ی فعالیت تو گروه های مافیایی داره دو برادر کوچک تر از خودش داره تا اونجایی ک من فهمیدم ۴ تا زن هم ضیغه کرده
_ چقد حالم از این جور مردا بهم میخوره ک ضیغه میکنن تا هر وقت دلشون خواست طرف رو مثل آشغال بندازن دور
_ حرص نخور
_ کی میشه از دست این بازیا خلاص بشم و یه زندگی آروم و بی خطر رو شروع کنم
لپ تاپ رو بست ک گذاشت رو میز :
_ تویی ک پدرشوهرت رئیس یکی از قدر ترین سازمان های مافیا و خلافه چطور میخوای بیرون بکشی
_ یادمه اون اولا ک فهمیدم ویلیام عضو این گروهه میخواستم جدا بشم یا برم پیش پلیس ، اما پدرش اومد و همه چیزو بهم گفت ...گفت ک پست شوهرت توی سازمان امن و کاملا مخفیه جوری ک اگه همه لو برن اون نمیتونه لو بره چون هیچ سند و مدرکی رو از پصرش جا نمیزاره
_ چه پدر خوبی
نفس عمیقی کشیدم :
_ اره خب همین یه پصر رو داره دیگه
آنجلا وسایلشو جمع کرد و پاشد :
_ من دیگه برم الانا دیگه مهد کودک تعطیل میشه برم دو قلو هامو بردارم
_ فردا شب یکی درخواست داده از بهترین نوع الکل و بهترین جنسمون براش ببری
پوزخندی زدم و جرعه ای از آبمیوه خوردم :
_ چه خوش اشتها از بهترین ها هم میخواد
_ ایناش مهم نیس اینو گوش کن اسمش جئون جونگ کوکه ملقب ب سایه
_ چی سایه؟؟چرا حالا لقبش اینه
_ چون میگن هیچ کس نمیتونه ردشو بزنه و تعقیبش کنه مثل سایه میمونه و یهو غیب میشع
_ جالبه مشتاقم ببینمش
_ ۲۹ سالشه ۳ سال سابقه ی فعالیت تو گروه های مافیایی داره دو برادر کوچک تر از خودش داره تا اونجایی ک من فهمیدم ۴ تا زن هم ضیغه کرده
_ چقد حالم از این جور مردا بهم میخوره ک ضیغه میکنن تا هر وقت دلشون خواست طرف رو مثل آشغال بندازن دور
_ حرص نخور
_ کی میشه از دست این بازیا خلاص بشم و یه زندگی آروم و بی خطر رو شروع کنم
لپ تاپ رو بست ک گذاشت رو میز :
_ تویی ک پدرشوهرت رئیس یکی از قدر ترین سازمان های مافیا و خلافه چطور میخوای بیرون بکشی
_ یادمه اون اولا ک فهمیدم ویلیام عضو این گروهه میخواستم جدا بشم یا برم پیش پلیس ، اما پدرش اومد و همه چیزو بهم گفت ...گفت ک پست شوهرت توی سازمان امن و کاملا مخفیه جوری ک اگه همه لو برن اون نمیتونه لو بره چون هیچ سند و مدرکی رو از پصرش جا نمیزاره
_ چه پدر خوبی
نفس عمیقی کشیدم :
_ اره خب همین یه پصر رو داره دیگه
آنجلا وسایلشو جمع کرد و پاشد :
_ من دیگه برم الانا دیگه مهد کودک تعطیل میشه برم دو قلو هامو بردارم
۸.۸k
۱۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.