رمان خانواده پارت ۳۱
رمان خانواده پارت ۳۱
شخصیت ها : ا/ت (مادر) جونگ سوک(پدر) اون وو (پسر)
فیلمو زد اولش عادی بود بعد نیم ساعت اول فیلم معلوم شد فیلم پور.نه و هی خوایتم بگم قعط کنه ولی دیدم داره نگاه میکنه دزگه جیزی نگفتم
سوزی
اههه مین هو کصافت میخواستی این فیلمو باهام ببینی بعدش باهام چیکار کنی؟ ای اشغال حالا تو این شرایط چطوری فیلمو قعط کنم کم کم دارشتم تحریک میشم که .......وای ......دختر پسره دیگه کلا لختن .......اه ...گندش بزنن ........اون وو داشت به درو دیوار نگاه میکرد و مثل اینکه حواسش نیست هموک بهت نبینه سرش که برگردوند دید
اون وو
داشتم از این وضیعیت فرار میکردم به درو دیوار نگاه میکردم یهو یا صدای بیییی ناموصیییی اومد که سرمو برگردوندم دیدم وایییی تا داخل سوراخ کون دختره معلومه اخه این چه فیلمیه میسازین دوباره سرمو برگردوندم طرف دیوار که یه چیزی رو حس کردم
سوزی
نه دیگه نمیتونستم جلو خودمو بگیرم سرشو که برگردوند تمام رگ های گردنش بود بیرون یه کیس مارک کوتاه رو گردنش گذاشتم
سوزی: ببخشی دست خودم نبود
اون وو:........
اون وو : منم نمیتونم
اومد طرفتم و بوسم کرد و اومد روم و لباسشو در اورد .....اومای گاد .......چه هیلکی .....برگردوندمش و خودم رفتم روش و شروع کردم رو بدنش کیس مارک زدن ناله میکرد ولی ناله کردناش پرستیدنی بود و تو همون حال اون وو دوتا دکمه های لباسمو باز کرد خط سینم معلوم بود و صوتیم فهمیدم خودش خجالت میکشه لباسمو دراره خودم لباسمو در اوردم و فقط صوتین داشتم و.....
💋📍
شخصیت ها : ا/ت (مادر) جونگ سوک(پدر) اون وو (پسر)
فیلمو زد اولش عادی بود بعد نیم ساعت اول فیلم معلوم شد فیلم پور.نه و هی خوایتم بگم قعط کنه ولی دیدم داره نگاه میکنه دزگه جیزی نگفتم
سوزی
اههه مین هو کصافت میخواستی این فیلمو باهام ببینی بعدش باهام چیکار کنی؟ ای اشغال حالا تو این شرایط چطوری فیلمو قعط کنم کم کم دارشتم تحریک میشم که .......وای ......دختر پسره دیگه کلا لختن .......اه ...گندش بزنن ........اون وو داشت به درو دیوار نگاه میکرد و مثل اینکه حواسش نیست هموک بهت نبینه سرش که برگردوند دید
اون وو
داشتم از این وضیعیت فرار میکردم به درو دیوار نگاه میکردم یهو یا صدای بیییی ناموصیییی اومد که سرمو برگردوندم دیدم وایییی تا داخل سوراخ کون دختره معلومه اخه این چه فیلمیه میسازین دوباره سرمو برگردوندم طرف دیوار که یه چیزی رو حس کردم
سوزی
نه دیگه نمیتونستم جلو خودمو بگیرم سرشو که برگردوند تمام رگ های گردنش بود بیرون یه کیس مارک کوتاه رو گردنش گذاشتم
سوزی: ببخشی دست خودم نبود
اون وو:........
اون وو : منم نمیتونم
اومد طرفتم و بوسم کرد و اومد روم و لباسشو در اورد .....اومای گاد .......چه هیلکی .....برگردوندمش و خودم رفتم روش و شروع کردم رو بدنش کیس مارک زدن ناله میکرد ولی ناله کردناش پرستیدنی بود و تو همون حال اون وو دوتا دکمه های لباسمو باز کرد خط سینم معلوم بود و صوتیم فهمیدم خودش خجالت میکشه لباسمو دراره خودم لباسمو در اوردم و فقط صوتین داشتم و.....
💋📍
۴۴۸
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.