p4
_میرم بیرون
&یونگی رفت بیرون ات شروع کرد گریه کردن شاید به ظاهر دختر شجاع و نترسی بود اما واقعا می ترسید الان می ترسید اگه یونگی کاری باهاش کنه یا مادر پدرش را دیگه نتونه ببینه اما مجبور به ادامه دادن بود
باید تلاش می کرد تا بتونه بازم به زندگی اولش برگرده اما مثل اینکه یونگی این رو نمیخواد شاید ات باید یه بار همه حرف های یونگی بشنوه
..........................
ویو یونگی
_رفتم بیرون انگار همون موقع بغضش ترکید اما چکار میتونم بکنم جز گوش دادن به صدای هق هق هاش من فقط اون دوست دارم فقط همین میخوام که اونم منو دوست داشته باشه دیگه واقعا دلم طاقت نیاورد رفتم درو باز کردم دیدم با بدن لخت نشسته تو پاهاشو تو دلش جمع
_ات خواهش میکنم بلند شو اشتباه کردم من فقط تورو خیلی دوست دارم
*تو اصن منو نمیشناسی(باگریه و داد)
_فک میکنی اگه نمیشناختمت میدونستم توی اون مهمونی کوفتی هستی ؟(باداد)
*ها؟
_دیدی تو هیچی نمیدونی فقط واسه خودت خیال بافی میکنی
*همونطور که من خیال بافی میکنم توهم می کنی فک میکنی من براتو عم اما نیستم من متعلق به خودمم(جیغ)
_تو برا منی چه بخوای چه نخوای من تو رو دوست دارم خیلی وقته که دوست دارم چرا نمیفهمی(داد)
*خب چرا هیچی نمیگی ها بگو چرا هیچی نمیگی؟
_من تورو از بچگی دوست داشتم تو چرا منو یادت نمیاد ها؟
*تو کی مگه من حتی یادم نمیاد دیشب شام چه خوردم بعد تو انتظار داری کسی که تو پچگیم کی دوستم داشته رو بشناسم اما متاسفم مستر
_هه تو منو یادت نمیاد تو تو راهنمایی بهم پیشنهاد دادی و من قبول نکردم هی میآمدی اما من قبول نکردم چون میخواستم اذیتت کنم
*یا تو چرا منو اینقدر اذیت کردی ها ؟ بعدشم انتظار داری من تورو یادم باشه
_من دوست داشتم اما تو سریع منو فراموش کردی بعد از یه هفته دیگه تلاش نکردی
*چون نا امید شدم هیچ امیدی به تو نبود که منو دوست داشته باشی
_اما من دوست داشتم من تورو دوس داشتم اما تو سریع رفتی با اون پسره ی عوضی میدونی چی کشیدم بعد از اینکه فهمیدم
*تو چی میدونی من چی کشیدم وقتی یه بارم قبولم نکردی همش ردم میکردی
_چون دوست داشتم چرا نمیفهمی بعد تو با او ن پسره بودی دیگه چطوری میخواستم بهت بگم
*هه من با اون نبودم فقط نشون میدادیم که باهم بودیم اما بعد از اینکه تو رفتی از کره من خودکشی کردم زندم چون سریع فهمیدم و گرنه الان نبودم واز خدا میخوام که منو ببره (با گریه )
_ای از این حرفا نزن
&یونگی آمد و ات بغل کرد ک ات هم اونو بغل کرد
_خیلی دوست دارم
*شاید باورت نشه اما من هنوز توی لعنتی رو فراموش نکردم و متنفرم از اینکه بخوام این حرفو بزنم ولی منم تورو خیلی دوست دارم
&یونگی رفت بیرون ات شروع کرد گریه کردن شاید به ظاهر دختر شجاع و نترسی بود اما واقعا می ترسید الان می ترسید اگه یونگی کاری باهاش کنه یا مادر پدرش را دیگه نتونه ببینه اما مجبور به ادامه دادن بود
باید تلاش می کرد تا بتونه بازم به زندگی اولش برگرده اما مثل اینکه یونگی این رو نمیخواد شاید ات باید یه بار همه حرف های یونگی بشنوه
..........................
ویو یونگی
_رفتم بیرون انگار همون موقع بغضش ترکید اما چکار میتونم بکنم جز گوش دادن به صدای هق هق هاش من فقط اون دوست دارم فقط همین میخوام که اونم منو دوست داشته باشه دیگه واقعا دلم طاقت نیاورد رفتم درو باز کردم دیدم با بدن لخت نشسته تو پاهاشو تو دلش جمع
_ات خواهش میکنم بلند شو اشتباه کردم من فقط تورو خیلی دوست دارم
*تو اصن منو نمیشناسی(باگریه و داد)
_فک میکنی اگه نمیشناختمت میدونستم توی اون مهمونی کوفتی هستی ؟(باداد)
*ها؟
_دیدی تو هیچی نمیدونی فقط واسه خودت خیال بافی میکنی
*همونطور که من خیال بافی میکنم توهم می کنی فک میکنی من براتو عم اما نیستم من متعلق به خودمم(جیغ)
_تو برا منی چه بخوای چه نخوای من تو رو دوست دارم خیلی وقته که دوست دارم چرا نمیفهمی(داد)
*خب چرا هیچی نمیگی ها بگو چرا هیچی نمیگی؟
_من تورو از بچگی دوست داشتم تو چرا منو یادت نمیاد ها؟
*تو کی مگه من حتی یادم نمیاد دیشب شام چه خوردم بعد تو انتظار داری کسی که تو پچگیم کی دوستم داشته رو بشناسم اما متاسفم مستر
_هه تو منو یادت نمیاد تو تو راهنمایی بهم پیشنهاد دادی و من قبول نکردم هی میآمدی اما من قبول نکردم چون میخواستم اذیتت کنم
*یا تو چرا منو اینقدر اذیت کردی ها ؟ بعدشم انتظار داری من تورو یادم باشه
_من دوست داشتم اما تو سریع منو فراموش کردی بعد از یه هفته دیگه تلاش نکردی
*چون نا امید شدم هیچ امیدی به تو نبود که منو دوست داشته باشی
_اما من دوست داشتم من تورو دوس داشتم اما تو سریع رفتی با اون پسره ی عوضی میدونی چی کشیدم بعد از اینکه فهمیدم
*تو چی میدونی من چی کشیدم وقتی یه بارم قبولم نکردی همش ردم میکردی
_چون دوست داشتم چرا نمیفهمی بعد تو با او ن پسره بودی دیگه چطوری میخواستم بهت بگم
*هه من با اون نبودم فقط نشون میدادیم که باهم بودیم اما بعد از اینکه تو رفتی از کره من خودکشی کردم زندم چون سریع فهمیدم و گرنه الان نبودم واز خدا میخوام که منو ببره (با گریه )
_ای از این حرفا نزن
&یونگی آمد و ات بغل کرد ک ات هم اونو بغل کرد
_خیلی دوست دارم
*شاید باورت نشه اما من هنوز توی لعنتی رو فراموش نکردم و متنفرم از اینکه بخوام این حرفو بزنم ولی منم تورو خیلی دوست دارم
۱.۱k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.