P41
P41
صبح چشمام و باز کردم و تهیونگ و دیدم که تو اینه داره کراواتشو مرتب میکنه....
درد بدی زیر دلم پیچید..
+..
نگاهش بهم افتاد...
_سلام...بیدار شدی ات...
+آره....چه زود پاشدی...
_باید برم شرکت...قرار داد دارم امروز..
+اوو...چه جیگر شدی کیم....
به صورت نمایشی با کف دست زد تو پیشونیش...
_ازم تعریف نکن میسیز کیم...
+اووو یادتههه؟
_یادمنمیره...
(ات یه دوره استاد یاز زبانانگلیسی تهیونگبوده..)
+حالا چرا انقدر خوشتیپ؟
پاشدم و نشستم..و فقط یه ملافه روم بود که با زیر بغلم نگهش داشته بودم...
_دیگه عزیزم منم دیگه...
+...مسخره..بیا اینجا ببینم...
_ایشالا ملافه از روت بیوفته...
+نمیافته...با زیر بغلم نگهش داشتم...
_خوبه...یعنی بده...
+حرف نزن م..ن.ح..ر..ف..بیا جلو تر..
اومد جلو تر...
از کراواتش گرفتم و کشیدمش سمت خودم...
پیشونیامون چفت هم بود...
_چیه بازم میخوای؟
+زهر مار..نخیر...
+انقدر خودتو جذاب نکن...همین...
جدا شد و کراواتشو صاف کرد....
_چه بیبی خشنی...
این سری یقشو گرفتم بین دوتا دستام و محکم کشیدم طرف خودم و گفتم..
+فقط اگه بفهمم تو قرار دادتون زن باشه تهیونگ...یعنی...دختر...دختر جوون...
ملافه ای که بدنمو پوشونده بود..پایین تر سر خورد و خ..ط.. س..ی..ن..م نمایان شد...
_هوم خوبه....البته...عالیه..
با ارنجام محکم تر تاجایی که میتونستم ملافه نگه میداشتم...
بیخیال شدم و اومدم دستامو از یقش بردارم تا ملافه رو درست کنم...
دستامو برداشتم.. ولی خیلی زود با دو تا دستش دو تا دستمو گرفت...
+تهیونگگگگگ نکننن....الان میوفته...الان میوفتههههه....
_بیفته...من که مشکلی ندارم...
+تهیونگگگگگ(جیغ و خنده)
هی دستامو میبرد بالا تا تا ملافه از زیر دستام سر بخوره و بیوفته....
+نهههههه....
_بزار بیوفته چیزی نمیشه که.....
+توروخدا تت.. تهیونگگگ...دستاممم...که ملافه سر خورد و افتاد و من با دستام جلوی س..ی..ن..ه هامو گرفتم...
+بیشوررر برووو....
_اخیییش...چه کیفی داددد..تا تو باشی یقمو نگیری خانم کوچولو....
+...الان کجا ر داری نگاه میکنییی برووو...
دستشو دوباره سمت دستام اورد که جیغ زدم...
در باز شد و تهجین...از چهار چوب چسبیده بود و با دیدن ما لبخندی زد..
صبح چشمام و باز کردم و تهیونگ و دیدم که تو اینه داره کراواتشو مرتب میکنه....
درد بدی زیر دلم پیچید..
+..
نگاهش بهم افتاد...
_سلام...بیدار شدی ات...
+آره....چه زود پاشدی...
_باید برم شرکت...قرار داد دارم امروز..
+اوو...چه جیگر شدی کیم....
به صورت نمایشی با کف دست زد تو پیشونیش...
_ازم تعریف نکن میسیز کیم...
+اووو یادتههه؟
_یادمنمیره...
(ات یه دوره استاد یاز زبانانگلیسی تهیونگبوده..)
+حالا چرا انقدر خوشتیپ؟
پاشدم و نشستم..و فقط یه ملافه روم بود که با زیر بغلم نگهش داشته بودم...
_دیگه عزیزم منم دیگه...
+...مسخره..بیا اینجا ببینم...
_ایشالا ملافه از روت بیوفته...
+نمیافته...با زیر بغلم نگهش داشتم...
_خوبه...یعنی بده...
+حرف نزن م..ن.ح..ر..ف..بیا جلو تر..
اومد جلو تر...
از کراواتش گرفتم و کشیدمش سمت خودم...
پیشونیامون چفت هم بود...
_چیه بازم میخوای؟
+زهر مار..نخیر...
+انقدر خودتو جذاب نکن...همین...
جدا شد و کراواتشو صاف کرد....
_چه بیبی خشنی...
این سری یقشو گرفتم بین دوتا دستام و محکم کشیدم طرف خودم و گفتم..
+فقط اگه بفهمم تو قرار دادتون زن باشه تهیونگ...یعنی...دختر...دختر جوون...
ملافه ای که بدنمو پوشونده بود..پایین تر سر خورد و خ..ط.. س..ی..ن..م نمایان شد...
_هوم خوبه....البته...عالیه..
با ارنجام محکم تر تاجایی که میتونستم ملافه نگه میداشتم...
بیخیال شدم و اومدم دستامو از یقش بردارم تا ملافه رو درست کنم...
دستامو برداشتم.. ولی خیلی زود با دو تا دستش دو تا دستمو گرفت...
+تهیونگگگگگ نکننن....الان میوفته...الان میوفتههههه....
_بیفته...من که مشکلی ندارم...
+تهیونگگگگگ(جیغ و خنده)
هی دستامو میبرد بالا تا تا ملافه از زیر دستام سر بخوره و بیوفته....
+نهههههه....
_بزار بیوفته چیزی نمیشه که.....
+توروخدا تت.. تهیونگگگ...دستاممم...که ملافه سر خورد و افتاد و من با دستام جلوی س..ی..ن..ه هامو گرفتم...
+بیشوررر برووو....
_اخیییش...چه کیفی داددد..تا تو باشی یقمو نگیری خانم کوچولو....
+...الان کجا ر داری نگاه میکنییی برووو...
دستشو دوباره سمت دستام اورد که جیغ زدم...
در باز شد و تهجین...از چهار چوب چسبیده بود و با دیدن ما لبخندی زد..
۱۶.۱k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.