کمی درباره تولد دو سالگیت...
کمی درباره تولد دو سالگیت...
بابا گفت براش تولد بگیر.
مطمئن بودمکه دلم میخواد تولدت رو متفاوت توی پارک برگزار کنیم
بماند که انتخاب لوکیشن چقدر چالش برانگیز بود😂.
تم توپ ساحلی.
خرید رو شروع کردم.
هر روز یک سری چیزها. جاهای مختلف برای اقلام مختلف. از خوراکی ها تا دکوریها.
بعضی چیزها را قرار بود خودم درست کنم. صندلی کوچولوی چوبی و اون جای کاپ کیک ها و توپ های ساحلی فومی هر کدوم باید یه رنگی میشدند. توپ های ساحلی توی سایزهای مختلف باید از جاهای مختلف خریده میشد. گیفت شد سطل های شن بازی و حباب ساز.
خلاصه قصه سر دراز داشت.
کلی چیز توی سرم بود و دست تنها.
یک روز با دوربین عکاسی فوری ازتون عکس انداختم برای اون قاب عکس آویزی، که موقع انتقال چندتا عکساش ریخته بود🥺.
یک روز دیزاین کارت تولد...
هزار کار دیگه.
تازه نمیدونستم که دقیقا از دو سه روز قبل تولد قرار هشدار طوفان داده بشه و هوا بارندگی باشه🥴😤.
هوا به قدری خراب شد که مونده بودم کنسل کنم یا نه🤔. هی هواشناسی را چک میکردم هوا خراب بود😖. صبح یک شنبه ورق برگشت نه طوفان داشت نه بارون. ولی باد قابل توجهی می وزید انقدری که دکورها رو میکند و میبرد🤨.
کیک پز هم روز قبل یهو گفت سفارش را کنسل کرده، چرا؟ نمیدونم. صدجور بهانه که دردی دوا نمیکرد. شکر خدا دوستم قبول زحمت کرد با وقت کم نتیجه دلچسبی ارائه کرد هم از نظر مزه هم ظاهر.
تیر خلاص اینکه رفتم بادکنک ها را بگیرم دیدم اشتباه باد کردن و معطل شدیم و وقتی رسیدم توی پارک مهمونا اونجا بودن و هیچی آماده نبود.
حال بدی داشتم. هر چی جون و توان روانی داشتم جمع کردم تا همه چیز رو مدیریت کنم و سروسامون بدم.
از درون اما میلرزیدم.
انقدری بگم که خیلی از چیزا اونی که میخواستم نشد یا یادم رفت و از خیر بعضی چیزا هم از شدت خستگی و فشار روانی، گذشتم و...
آره خیلی چیزها نشد اونی که من میخواستم اما به بچه ها خوش گذشت این از همه چیز مهم تر بود. اصلا خیلی هم خوب بود چون من کلی تجربه جدید کسب کردم.
گرچه هنوزم خسته ام. اما تمام خستگی ها به همون رقص دو نفره چهل ثانیه ای، همون عکس سه نفره خندونمون، همون شادی تو و دوستات همون شب باز کردن کادوهاتون می ارزید.
بردیا، شما خیلی آقا رفتار کردی❤️ جیگر خان.
#باوانم #جانم
بابا گفت براش تولد بگیر.
مطمئن بودمکه دلم میخواد تولدت رو متفاوت توی پارک برگزار کنیم
بماند که انتخاب لوکیشن چقدر چالش برانگیز بود😂.
تم توپ ساحلی.
خرید رو شروع کردم.
هر روز یک سری چیزها. جاهای مختلف برای اقلام مختلف. از خوراکی ها تا دکوریها.
بعضی چیزها را قرار بود خودم درست کنم. صندلی کوچولوی چوبی و اون جای کاپ کیک ها و توپ های ساحلی فومی هر کدوم باید یه رنگی میشدند. توپ های ساحلی توی سایزهای مختلف باید از جاهای مختلف خریده میشد. گیفت شد سطل های شن بازی و حباب ساز.
خلاصه قصه سر دراز داشت.
کلی چیز توی سرم بود و دست تنها.
یک روز با دوربین عکاسی فوری ازتون عکس انداختم برای اون قاب عکس آویزی، که موقع انتقال چندتا عکساش ریخته بود🥺.
یک روز دیزاین کارت تولد...
هزار کار دیگه.
تازه نمیدونستم که دقیقا از دو سه روز قبل تولد قرار هشدار طوفان داده بشه و هوا بارندگی باشه🥴😤.
هوا به قدری خراب شد که مونده بودم کنسل کنم یا نه🤔. هی هواشناسی را چک میکردم هوا خراب بود😖. صبح یک شنبه ورق برگشت نه طوفان داشت نه بارون. ولی باد قابل توجهی می وزید انقدری که دکورها رو میکند و میبرد🤨.
کیک پز هم روز قبل یهو گفت سفارش را کنسل کرده، چرا؟ نمیدونم. صدجور بهانه که دردی دوا نمیکرد. شکر خدا دوستم قبول زحمت کرد با وقت کم نتیجه دلچسبی ارائه کرد هم از نظر مزه هم ظاهر.
تیر خلاص اینکه رفتم بادکنک ها را بگیرم دیدم اشتباه باد کردن و معطل شدیم و وقتی رسیدم توی پارک مهمونا اونجا بودن و هیچی آماده نبود.
حال بدی داشتم. هر چی جون و توان روانی داشتم جمع کردم تا همه چیز رو مدیریت کنم و سروسامون بدم.
از درون اما میلرزیدم.
انقدری بگم که خیلی از چیزا اونی که میخواستم نشد یا یادم رفت و از خیر بعضی چیزا هم از شدت خستگی و فشار روانی، گذشتم و...
آره خیلی چیزها نشد اونی که من میخواستم اما به بچه ها خوش گذشت این از همه چیز مهم تر بود. اصلا خیلی هم خوب بود چون من کلی تجربه جدید کسب کردم.
گرچه هنوزم خسته ام. اما تمام خستگی ها به همون رقص دو نفره چهل ثانیه ای، همون عکس سه نفره خندونمون، همون شادی تو و دوستات همون شب باز کردن کادوهاتون می ارزید.
بردیا، شما خیلی آقا رفتار کردی❤️ جیگر خان.
#باوانم #جانم
۹.۲k
۱۰ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.