خیال تو
جونگکوک
part: 16
کوک: اه باید چیکار کنمم اینجا کل فروشی اجوما مهربونه ارهه پلی تهیونگ جرم بده چی
سری داخل مغازه رفتم
کوک: اجوما لطفا چنددقیقه اینو نگه دارید لطفااا
اجوما: حتما پسر گلم
کوک: ممنون
سری دویدم که ات و پیدا کنم و کل کوچه های اونجا رو گشتم که کارتش و پیدا کردم
کوک: پس این کارتش عه شمارش ام هست به به
لبخندی زدم و پیش اجوما رفتم و لیا رو گرفتم و سوار ماشین شدم و رفتم خونه و وسایلا رو دادم به خدمتکارا و با لیا داشتن بازی می کردن
کل فکرم درگیر بود بدتر شده بود ات چقدر خوشگل شده بود و رنگ لباسش ام خیلی بهش می اومد و همه چیش بی نظیر بود کارتش و گرفتم تو دستم و همه جاش و نگا کردم باید ی نقشه ای بریزم ی نقشه ای که ات نفهمه منم یهو سوپرایز شه یعنی منو ببینه بازم فرار میکنه چرا خوشحال نشد سمتم نیومد شاید بخاطر لیا بودش یا من خیلی زشت شدم من که تغییری نکردم
نکنه چاق شدم شاید این چندماه زیاد خوردم خوابیدم یا چی
تو فکر بودم که صدای در شنیدم
کوک: بیا تو(سرد)
ویکتوریا: ارباب میتونم باهاتون صحبت کنم
کوک: می شنوم
ویکتوریا: داشتم اتاق رو تمیز می کردم که یچی پیدا کردم اجوما گفت بدم بهتون
کوک: چی
ویکتوریا ی عکس و گزاشت رو میزم
ویکتوریا: با اجازه تون برم من
رفت و عکس و برداشتم که دیدم عکس ات عه
خوشحال شدم و حالا میتونم هرچقدر دلم بخواد نگاهش کنم یعنی اینقدر عاشقش شدم که خبر ندارم
ات کجایی که ببینی یکی اینجا کلا به فکر توعه
رفتم پایین و به یکی از بادیگاردا گفتم برام ی قاب سفید خوب بگیره به این ابعاد
رفتم سر سفره و غذام و خوردم اصلا من تاحالا اینجا خونم با ات غذا خوردم
غذام ول کردم
اجوما:ارباب غذاتون
کوک: میل ندارم
رفتم تو اتاق کارم قابی که رو میزم گزاشته بودن و برداشتم و عکس ات گزاشتم داخلش روی میزم گزاشتم
کوک: زیاد منتظر نباش دنبالت می یام
یهو در اتاقم باز شد
تهیونگ: دستت درد نکنه بابت لیا
کوک: ته ی نقشه دارم میتونی بهم کمک کنی یا افراد استخدام کنم؟
تهیونگ: ولی کوک مگه نزاشته بودی کنار کارتو
کوک: الان بهش نیاز دارم
از دید ات'
اومدم خونه و چشام می سوخت اینقدر گریه کرده بودم ی بسته رامیون در اوردم پختمش
شروع کردم به خوردن غذام تموم کردم به اتاقم رفتم چشام و بستم هیچی نفهمیدم که صبح شد
گوشیم داشت خودشو می کشت
ویل: ات ی کار مهم تو امریکا برات افتاده
ات: چی
part: 16
کوک: اه باید چیکار کنمم اینجا کل فروشی اجوما مهربونه ارهه پلی تهیونگ جرم بده چی
سری داخل مغازه رفتم
کوک: اجوما لطفا چنددقیقه اینو نگه دارید لطفااا
اجوما: حتما پسر گلم
کوک: ممنون
سری دویدم که ات و پیدا کنم و کل کوچه های اونجا رو گشتم که کارتش و پیدا کردم
کوک: پس این کارتش عه شمارش ام هست به به
لبخندی زدم و پیش اجوما رفتم و لیا رو گرفتم و سوار ماشین شدم و رفتم خونه و وسایلا رو دادم به خدمتکارا و با لیا داشتن بازی می کردن
کل فکرم درگیر بود بدتر شده بود ات چقدر خوشگل شده بود و رنگ لباسش ام خیلی بهش می اومد و همه چیش بی نظیر بود کارتش و گرفتم تو دستم و همه جاش و نگا کردم باید ی نقشه ای بریزم ی نقشه ای که ات نفهمه منم یهو سوپرایز شه یعنی منو ببینه بازم فرار میکنه چرا خوشحال نشد سمتم نیومد شاید بخاطر لیا بودش یا من خیلی زشت شدم من که تغییری نکردم
نکنه چاق شدم شاید این چندماه زیاد خوردم خوابیدم یا چی
تو فکر بودم که صدای در شنیدم
کوک: بیا تو(سرد)
ویکتوریا: ارباب میتونم باهاتون صحبت کنم
کوک: می شنوم
ویکتوریا: داشتم اتاق رو تمیز می کردم که یچی پیدا کردم اجوما گفت بدم بهتون
کوک: چی
ویکتوریا ی عکس و گزاشت رو میزم
ویکتوریا: با اجازه تون برم من
رفت و عکس و برداشتم که دیدم عکس ات عه
خوشحال شدم و حالا میتونم هرچقدر دلم بخواد نگاهش کنم یعنی اینقدر عاشقش شدم که خبر ندارم
ات کجایی که ببینی یکی اینجا کلا به فکر توعه
رفتم پایین و به یکی از بادیگاردا گفتم برام ی قاب سفید خوب بگیره به این ابعاد
رفتم سر سفره و غذام و خوردم اصلا من تاحالا اینجا خونم با ات غذا خوردم
غذام ول کردم
اجوما:ارباب غذاتون
کوک: میل ندارم
رفتم تو اتاق کارم قابی که رو میزم گزاشته بودن و برداشتم و عکس ات گزاشتم داخلش روی میزم گزاشتم
کوک: زیاد منتظر نباش دنبالت می یام
یهو در اتاقم باز شد
تهیونگ: دستت درد نکنه بابت لیا
کوک: ته ی نقشه دارم میتونی بهم کمک کنی یا افراد استخدام کنم؟
تهیونگ: ولی کوک مگه نزاشته بودی کنار کارتو
کوک: الان بهش نیاز دارم
از دید ات'
اومدم خونه و چشام می سوخت اینقدر گریه کرده بودم ی بسته رامیون در اوردم پختمش
شروع کردم به خوردن غذام تموم کردم به اتاقم رفتم چشام و بستم هیچی نفهمیدم که صبح شد
گوشیم داشت خودشو می کشت
ویل: ات ی کار مهم تو امریکا برات افتاده
ات: چی
۷.۸k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.