عشق ممنوعه پارت ۱۳
کوک: نمیتونی خفه شی نه؟
جیمین : نه قبل تو!
خب عالی شد جیمین با این لج بازیاش کوک رو عصبی تر کرد و کارو برای خودش سخت تر کرد.
کوک : (نمیخواستم بلایی سرش بیارم برگشتم برم بیرون.که صدام کرد)
جیمین : وایسا! نرو کوک.
کوک : ....
جیمین : ح..حالم بده تو رو خدا !
کوک :خی بگو چی میخوای؟
جیمین : خیلی ت..تحریک شدم .
کوک : خب به من ربطی داره؟!
جیمین : کوک اذیتم نکن!
کوک : نکنه فک کردی بعد این همه ماجرا میام راضیت میکنم؟
جیمین : کوک!(بغض)
کوک : خودم این بلا رو سرت آوردم احمق .
جیمین : حداقل دستامو باز کن .
کوک : (باید میرفتم قرصمو میخوردم تا کار دست خودمون ندم دهنشو محکم بستم و بی توجه به داد و بیداد خفه ی جیمین رفتم بیرون و درو قفل کردم با اون کاری که باهاش کردم تا حد مرگ دیوونه میشد )
(ساعت۴صب)
جیمین : (نا برای داد زدن نداشتم ولی گره ی دستام شل شده بود با هزار بدبختی دستمو باز کردم پارچه ی جلوی دهنم رو درآوردم و دنبال راه بودم که از این جهنم برم بیرون که یه صدایی اومد و سریع رفتم و یه جا قایم شدم )
کوک : (الان آروم شده بودم و میخواستم برم با جیمین حرف بزنم هر کاری میکردم بعد از آروم شدن پشیمون میشدم آخه چرا نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم! رفتم تو اتاق که طنابو دیدم که افتاده رو زمین و جای جیمین که خالیه سریع رفتم تو اتاق که یه چیز از پشت خورد تو سرم برگشتم و جیمینو دیدم که
جیمین : نه قبل تو!
خب عالی شد جیمین با این لج بازیاش کوک رو عصبی تر کرد و کارو برای خودش سخت تر کرد.
کوک : (نمیخواستم بلایی سرش بیارم برگشتم برم بیرون.که صدام کرد)
جیمین : وایسا! نرو کوک.
کوک : ....
جیمین : ح..حالم بده تو رو خدا !
کوک :خی بگو چی میخوای؟
جیمین : خیلی ت..تحریک شدم .
کوک : خب به من ربطی داره؟!
جیمین : کوک اذیتم نکن!
کوک : نکنه فک کردی بعد این همه ماجرا میام راضیت میکنم؟
جیمین : کوک!(بغض)
کوک : خودم این بلا رو سرت آوردم احمق .
جیمین : حداقل دستامو باز کن .
کوک : (باید میرفتم قرصمو میخوردم تا کار دست خودمون ندم دهنشو محکم بستم و بی توجه به داد و بیداد خفه ی جیمین رفتم بیرون و درو قفل کردم با اون کاری که باهاش کردم تا حد مرگ دیوونه میشد )
(ساعت۴صب)
جیمین : (نا برای داد زدن نداشتم ولی گره ی دستام شل شده بود با هزار بدبختی دستمو باز کردم پارچه ی جلوی دهنم رو درآوردم و دنبال راه بودم که از این جهنم برم بیرون که یه صدایی اومد و سریع رفتم و یه جا قایم شدم )
کوک : (الان آروم شده بودم و میخواستم برم با جیمین حرف بزنم هر کاری میکردم بعد از آروم شدن پشیمون میشدم آخه چرا نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم! رفتم تو اتاق که طنابو دیدم که افتاده رو زمین و جای جیمین که خالیه سریع رفتم تو اتاق که یه چیز از پشت خورد تو سرم برگشتم و جیمینو دیدم که
۵.۳k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.