رمان پارت ۱
#رمان پارت ۱
#جنگل یوسانگ
کیم لاهی
تفنگش رو داخل دستش گرفت و آروم به سمت در حرکت کرد اطلاعیه خطرناکی راجب این تیمارستان داده شده بود و امنیت شرط لازمش بود
لی جون کین یک فرد که بخاطر از دست دادن ثروتش روانی و در تیمارستان یوسانگ به سر می برد
خبر داده شده بود که صداهای ناهنجاری رو تولید می کنه و از دوربین رفتار های عجیبی از اون دیده می شه و امروز مرتکب قتل شده
یک دستش رو روی دستگیره گذاشت و آروم بازش کرد
تفنگ رو آماده در دستش داشت
لی جون کین روی تختش نشسته و پتو سفید رو روی سرش کشیده بود
تمام اتاق از خون پر شده بود و جسد مردی گوشه ی اتاق بود آروم به سمتش رفت و پتو رو کشید و تفنگ رو به سمتش گرفت
آروم سرش رو بالا آورد
چشماش از تعجب گرد شدن دهن اون پر از خون بود
_کم..کم کن
به سمت اون مرد برگشت آهسته به سمت مرد رفت و اون رو برگردوند
_با چی کشتیش؟
نگاهی به گردن مرد و دندون لی جون کین انداخت
مسخره بود آروم از در بیرون رفت
_اون قاتل مواظبش باشین جسدم جمع کنین
تفنگش رو داخل کمربندش گذاشت
صدای بلند جیمین گوشش رو کر کرد
_آه معذرت می خوام دیر رسیدم بریم تو؟
دستش رو روی شونه ی لاهی گذاشت
_رفتم بریم برات توضیح می دم
هر دو توی راهروی تیمارستان قدم بر می داشتن
که مرد پرستاری به لاهی بر خورد
تمام وسایلش ریخت لاهی مشغول کمک بهش شد
و نگاهی به چهره مرد انداخت که با ماسک پوشیده شده بود بلند شد مرد خواست بره که دستش رو گرفت
_این مونده آقا
تتوی طرح گرگش نمایان شد جذاب اما آشنا!
دستش رو ول کرد و مرد به راه افتاد برگشت و به راه رفتن ادامه دادن تمام مسیر داشت به اون تتو فکر می کرد و به حرف های چرت جیمی که از هر جایی در می آورد توجه نداشت که با خارج شدن از درب ورودی یادش اومد
_تتوی باند جئون!
...
نکته دوستان لاهی =ا/ت
#جنگل یوسانگ
کیم لاهی
تفنگش رو داخل دستش گرفت و آروم به سمت در حرکت کرد اطلاعیه خطرناکی راجب این تیمارستان داده شده بود و امنیت شرط لازمش بود
لی جون کین یک فرد که بخاطر از دست دادن ثروتش روانی و در تیمارستان یوسانگ به سر می برد
خبر داده شده بود که صداهای ناهنجاری رو تولید می کنه و از دوربین رفتار های عجیبی از اون دیده می شه و امروز مرتکب قتل شده
یک دستش رو روی دستگیره گذاشت و آروم بازش کرد
تفنگ رو آماده در دستش داشت
لی جون کین روی تختش نشسته و پتو سفید رو روی سرش کشیده بود
تمام اتاق از خون پر شده بود و جسد مردی گوشه ی اتاق بود آروم به سمتش رفت و پتو رو کشید و تفنگ رو به سمتش گرفت
آروم سرش رو بالا آورد
چشماش از تعجب گرد شدن دهن اون پر از خون بود
_کم..کم کن
به سمت اون مرد برگشت آهسته به سمت مرد رفت و اون رو برگردوند
_با چی کشتیش؟
نگاهی به گردن مرد و دندون لی جون کین انداخت
مسخره بود آروم از در بیرون رفت
_اون قاتل مواظبش باشین جسدم جمع کنین
تفنگش رو داخل کمربندش گذاشت
صدای بلند جیمین گوشش رو کر کرد
_آه معذرت می خوام دیر رسیدم بریم تو؟
دستش رو روی شونه ی لاهی گذاشت
_رفتم بریم برات توضیح می دم
هر دو توی راهروی تیمارستان قدم بر می داشتن
که مرد پرستاری به لاهی بر خورد
تمام وسایلش ریخت لاهی مشغول کمک بهش شد
و نگاهی به چهره مرد انداخت که با ماسک پوشیده شده بود بلند شد مرد خواست بره که دستش رو گرفت
_این مونده آقا
تتوی طرح گرگش نمایان شد جذاب اما آشنا!
دستش رو ول کرد و مرد به راه افتاد برگشت و به راه رفتن ادامه دادن تمام مسیر داشت به اون تتو فکر می کرد و به حرف های چرت جیمی که از هر جایی در می آورد توجه نداشت که با خارج شدن از درب ورودی یادش اومد
_تتوی باند جئون!
...
نکته دوستان لاهی =ا/ت
۶.۳k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.