همجنش گرایی در ایران اسلامی !!!!!
نباید بهخطا پنداشت که در حکومت به ظاهر مذهبیِ صفویان، تغییری در خلقوخوی مردم نسبت به رابطهٔ جنسی میان مردان روی داده باشد. شاردن در سفرنامهٔ خود، یکی از علل کمبود جمعیت ایران را در این دوره، همین همجنسگرایی ذکر کرده است.[۴۴] از گزارش زیر در سفرنامههای ونیزیان که بازرگانان شهر وِنیز نقل کردهاند، معلوم میشود که شاه اسماعیل صفوی که برای گروهی، حکم رهبر طریقت و شریعت را داشته است تا چهاندازه متمایل به همجنسان خود بوده: «هنگامی که دومین بار اسماعیل صفوی به تبریز آمد، کاری بس ننگین از او سر زد، زیرا فرمان داد تا دوازده تن از زیباترین جوانان شهر را به کاخ هشت بهشت بردند و با ایشان عمل شنیع انجام داد و سپس آنان را بههمین منظور به اُمَرای خود داد. اندکی پیش از آن دستور داده بودند تا ده تَن از بچههای مردان محترم را به همان ترتیب، دستگیر کنند.}}[۴۵][۴۶][۴۷]» حکایت دیگر درباب شاهاسماعیل صفوی هم خواندنی است: «مانی شیرازی از آغاز پادشاهی شاه اسماعیل، یعنی هنگامی که او سیزدهساله بود، به شاه عشق میورزید. یکروز که شاه او را بهخدمت طلبیده بود، به خواهش وی اجازه دادهبود که پایش را بوسه زند؛ ولی مانی بهجای پا، بر ساق پای شاه بوسه زد. ندیمان شاه این عمل را بیادبی و گستاخی شمردند و شاه را به کشتن او برانگیختند. شاه درندهخو نیز فرمان قتل او را صادر کرد، ولی دوستان او پیش شاه شفاعت کردند و بخشیده شد، امّا حکم عفو موقعی رسید که قورچی[=تیرانداز] آن عاشق تیرهروز را کشته بود.»
اگرچه شاهدبازی با ورود ترکان (غزنویان، سلجوقیان و…) در ایران مرسوم شد، اما در دوره مغولان تشدید شد. عبدالحسین زرینکوب در توصیف فضای عصر حافظ در اشاره به همجنسگرایی مینویسد:
همجنسگرایی رسم رایجی بود چنانکه حتی گوشهٔ خانقاه و خلوت مدرسه هم ممکن بود صحنهٔ آن باشد. ترکان که پادشاهان و امراء عصر از آنها بودند در این ایام نامشان با این رسم همجنسگرایی همهجا همراه بود. در همین دورههای نزدیک بود که اتابک یزد «حاجی شاه» (حاجی شاه ابن یوسف شاه آخرین اتابک از اتابکان یزد که بساط او در سال ۷۱۸ به دست امیر مبارزالدین که مؤسس حکومت آل مظفر در عصر مغولان بود، برچیده شد) برای خاطر پسری خوبروی که همراه برادر شاهشیخ ابواسحاق اینجو (ممدوح حافظ)، کیخسرو و اینجو به آنجا رفته بود چنان رسوایی به بار آورد که حکومت او اتابکان یزد بر سر آن رفت[۳۵][۳۶]
معشوق غزلیات حافظ، هم مانند دیگر شاعران قدیم، مذکر است و این سنّت شعری در زمان او به حدّی قوی بوده است که او توانسته از شاهان آل مظفر در غزل به مانند معشوقی سخن گوید، میگویند که معشوق شعر او گاهی ممدوح است و گاهی معبود آسمانی و گاهی معشوق آسمانی.[۳۷] حافظ گاهی بهصراحت از معشوق مذکر سخن میگفت؛ مثلاً در مدح فرخ که ظاهراً غلامی بوده:
دل من در هوای روی فرخ' بود آشفته همچون موی فرخ
بهجز هندوی زلفش هیچکس نیست که برخوردار شد از روی فرخ
سیاهی نیکبخت است آن که دائم بود همراز و همزانوی فرخ
شود چون بید لرزان سرو آزاد اگر بیند قد دلجوی فرخ
بده ساقی شراب ارغوانی به یاد نرگس جادوی فرخ
دوتا شد قامتم همچون کمانی زغم پیوسته چون ابروی فرخ
نسیم مشک تاتاری خجل کرد شمیم زلف عنبر بوی فرخ
اگر میل دل هرکس به جاییاست بود میل دل من سوی فرخ
غلام همّت آنم که باشد چو حافظ بنده و هندوی فرخ
یا در غزل شمارهٔ ۲۷۹، خوشا شیراز:
خوشا شیراز و وضع بیمثالش خداوندا نگهدار از زوالش
بهشیراز آی و فیض روح قدسی بجوی از مردم صاحب کمالش
که نام قند مصری برد آنجا که شیرینان ندارند انفعالش
صبا ز آن لولی شنگول سرمست چهداری آگهی چون است حالش؟
مکن از خواب بیدارم خدارا که دارم خلوتی خوش با خیالش
گر آن شیرینپسر خونم بریزد دلا چون شیر مادر کن حلالش
چرا حافظ چو میترسی از هجر؟ نکردی شکر ایام وصالش…
در اینجا حافظ اشارهای به «ریش معشوق یا «همان خط عذار» و «خط سبز» میکند:
خط عذار یار که بگرفت ماه از او خوشحلقهای است لیک بدر نیست راه ازو
هرکه را با خط سبزت سر سودا باشد پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
[۳۸]
در جای دیگر حافظ، خودرا رند و نظرباز میخواند و گفته است بد یا خوب، من همینم که هستم و چه بپسندید و چه نپسندید نظر از خوبرویان برنمیگیرم:
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز وآنکس که چون مانیست در این شهر کدام است؟
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراستهام
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
دوستان عیب نظربازی حافظ نکنید که من او را ز محبّان خدا میبینم
اگرچه شاهدبازی با ورود ترکان (غزنویان، سلجوقیان و…) در ایران مرسوم شد، اما در دوره مغولان تشدید شد. عبدالحسین زرینکوب در توصیف فضای عصر حافظ در اشاره به همجنسگرایی مینویسد:
همجنسگرایی رسم رایجی بود چنانکه حتی گوشهٔ خانقاه و خلوت مدرسه هم ممکن بود صحنهٔ آن باشد. ترکان که پادشاهان و امراء عصر از آنها بودند در این ایام نامشان با این رسم همجنسگرایی همهجا همراه بود. در همین دورههای نزدیک بود که اتابک یزد «حاجی شاه» (حاجی شاه ابن یوسف شاه آخرین اتابک از اتابکان یزد که بساط او در سال ۷۱۸ به دست امیر مبارزالدین که مؤسس حکومت آل مظفر در عصر مغولان بود، برچیده شد) برای خاطر پسری خوبروی که همراه برادر شاهشیخ ابواسحاق اینجو (ممدوح حافظ)، کیخسرو و اینجو به آنجا رفته بود چنان رسوایی به بار آورد که حکومت او اتابکان یزد بر سر آن رفت[۳۵][۳۶]
معشوق غزلیات حافظ، هم مانند دیگر شاعران قدیم، مذکر است و این سنّت شعری در زمان او به حدّی قوی بوده است که او توانسته از شاهان آل مظفر در غزل به مانند معشوقی سخن گوید، میگویند که معشوق شعر او گاهی ممدوح است و گاهی معبود آسمانی و گاهی معشوق آسمانی.[۳۷] حافظ گاهی بهصراحت از معشوق مذکر سخن میگفت؛ مثلاً در مدح فرخ که ظاهراً غلامی بوده:
دل من در هوای روی فرخ' بود آشفته همچون موی فرخ
بهجز هندوی زلفش هیچکس نیست که برخوردار شد از روی فرخ
سیاهی نیکبخت است آن که دائم بود همراز و همزانوی فرخ
شود چون بید لرزان سرو آزاد اگر بیند قد دلجوی فرخ
بده ساقی شراب ارغوانی به یاد نرگس جادوی فرخ
دوتا شد قامتم همچون کمانی زغم پیوسته چون ابروی فرخ
نسیم مشک تاتاری خجل کرد شمیم زلف عنبر بوی فرخ
اگر میل دل هرکس به جاییاست بود میل دل من سوی فرخ
غلام همّت آنم که باشد چو حافظ بنده و هندوی فرخ
یا در غزل شمارهٔ ۲۷۹، خوشا شیراز:
خوشا شیراز و وضع بیمثالش خداوندا نگهدار از زوالش
بهشیراز آی و فیض روح قدسی بجوی از مردم صاحب کمالش
که نام قند مصری برد آنجا که شیرینان ندارند انفعالش
صبا ز آن لولی شنگول سرمست چهداری آگهی چون است حالش؟
مکن از خواب بیدارم خدارا که دارم خلوتی خوش با خیالش
گر آن شیرینپسر خونم بریزد دلا چون شیر مادر کن حلالش
چرا حافظ چو میترسی از هجر؟ نکردی شکر ایام وصالش…
در اینجا حافظ اشارهای به «ریش معشوق یا «همان خط عذار» و «خط سبز» میکند:
خط عذار یار که بگرفت ماه از او خوشحلقهای است لیک بدر نیست راه ازو
هرکه را با خط سبزت سر سودا باشد پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
[۳۸]
در جای دیگر حافظ، خودرا رند و نظرباز میخواند و گفته است بد یا خوب، من همینم که هستم و چه بپسندید و چه نپسندید نظر از خوبرویان برنمیگیرم:
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز وآنکس که چون مانیست در این شهر کدام است؟
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراستهام
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
دوستان عیب نظربازی حافظ نکنید که من او را ز محبّان خدا میبینم
۶۳۳
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.