p4
زیپ و کشید پایین که یهو عطسه ام گرفت
«چیه چی انتظار داشتی من مثبتم»
کوک :زود لباستو بپوش سرما میخوری
ا.ت :اوکی
خب دیگه لباس پوشید عین آدم خوابیدن فردا صبح
ا.ت ویو : صبح بیدار شدم جونگ کوک عین خرس خوابیده بود
ا.ت :های تو بیدار شو
کوک:......
ا.ت :بیدارشو«داد»
کوک :چی شدهههه کی حمله کرده
ا.ت :«در حال جررر خوردن »
کوک :آخر من کار دستت میدم
ا.ت :بلندشو بریم صبحانه
کوک: اوکی بیبی
ا.ت :بیبی؟😳
کوک :تو که دیشب گفتی زنمی منم دوست دارم اینجوری صدات کنم
ا.ت :باش
رفتیم پایین همه دور میزصبحانه نشسته بودند ما هم رفتیم نشستیم
پدربزرگ: کی میخواید برام نتیجه بیارید ؟
ا.ت:بلععع
کوک :العان وقتش نیس پدربزرگ
پدربزرگ :من تا دو ماه دیگه باید خبر بارداریه ا.ت رو بشنوم
ا.ت:جررررررررررررر
ا.ت :کوووک پیشگونم نگیر
کوک :پدربزرگ یه سوال
پدربزرگ :بگو
کوک :چرا ا.ت چرا ا.ت آخه چرا یه اسگل بهم دادی
ا.ت :اسگل خودتی انگار دلت کتک میخواد خیلی هم من خوبم تو لیاقت نداری
پدربزرگ :ا.ت جوابتو داد جونگ کوک فهمیدی؟؟
کوک:اوکی
بسه دیگه تا همین جا
«چیه چی انتظار داشتی من مثبتم»
کوک :زود لباستو بپوش سرما میخوری
ا.ت :اوکی
خب دیگه لباس پوشید عین آدم خوابیدن فردا صبح
ا.ت ویو : صبح بیدار شدم جونگ کوک عین خرس خوابیده بود
ا.ت :های تو بیدار شو
کوک:......
ا.ت :بیدارشو«داد»
کوک :چی شدهههه کی حمله کرده
ا.ت :«در حال جررر خوردن »
کوک :آخر من کار دستت میدم
ا.ت :بلندشو بریم صبحانه
کوک: اوکی بیبی
ا.ت :بیبی؟😳
کوک :تو که دیشب گفتی زنمی منم دوست دارم اینجوری صدات کنم
ا.ت :باش
رفتیم پایین همه دور میزصبحانه نشسته بودند ما هم رفتیم نشستیم
پدربزرگ: کی میخواید برام نتیجه بیارید ؟
ا.ت:بلععع
کوک :العان وقتش نیس پدربزرگ
پدربزرگ :من تا دو ماه دیگه باید خبر بارداریه ا.ت رو بشنوم
ا.ت:جررررررررررررر
ا.ت :کوووک پیشگونم نگیر
کوک :پدربزرگ یه سوال
پدربزرگ :بگو
کوک :چرا ا.ت چرا ا.ت آخه چرا یه اسگل بهم دادی
ا.ت :اسگل خودتی انگار دلت کتک میخواد خیلی هم من خوبم تو لیاقت نداری
پدربزرگ :ا.ت جوابتو داد جونگ کوک فهمیدی؟؟
کوک:اوکی
بسه دیگه تا همین جا
۹.۹k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.