عشق یهویی⁷
عشقیهویی⁷
پشمامممممممم الان من کوکو بوسیدممم؟
عررررررررر
کوکویو
با حس نرمی بیدار شدم
دیدم ات داره با تعجب بهم نگا میکنه
ات ـ ببخش..من...من
کوک ـ میدونم..لازم نی معذرتخاهی کنی
ات ـ خو..الان تهیونگو بیدار کن برین بیرون لباس عوض کنم
کوک ـ باشه....تهیونگگگگ*داد*
تهیونگ ـ چتههههه
کوک ـ بریم بیرون ات میخا...
زینگ زینگ*گوشیه ات*
ات ـ الو بفرمایید؟
....
ات ـ باشه الان خودمو میرسونم اونجا
تهیونگویو
کی بود؟
ات سریع مارو بیرون کرد
بعداز چند مین با ی لباش گشاد اومد بیرون
عجله داشت
تهیونگ ـ کجا؟
ات ـ بتوچه
تهیونگ ـ تربچه
ات ـ بخور از کو...استغفرلا
ات ـ مامان من میرم بیرون کار مهمی دارم
م/ات ـ باشه دخترم..مواظب باش
ات ـ چشم مامانی خدافظظ
اتویو
کمپانی زنگ زد گف باید با اعضا اشنا بشم
ات ـ سلام
جنی،جیسو،لیسا،رزی ـ سلااممم
ات ـ من اتم..و شما؟
*با هم اشنا شدن دیگهه😂*
لیسا ـ میای باهم برقصیم؟
ات ـ چراکه نه!
ــ
بخدا نمیدونم چی بنویسممم😂😢
پشمامممممممم الان من کوکو بوسیدممم؟
عررررررررر
کوکویو
با حس نرمی بیدار شدم
دیدم ات داره با تعجب بهم نگا میکنه
ات ـ ببخش..من...من
کوک ـ میدونم..لازم نی معذرتخاهی کنی
ات ـ خو..الان تهیونگو بیدار کن برین بیرون لباس عوض کنم
کوک ـ باشه....تهیونگگگگ*داد*
تهیونگ ـ چتههههه
کوک ـ بریم بیرون ات میخا...
زینگ زینگ*گوشیه ات*
ات ـ الو بفرمایید؟
....
ات ـ باشه الان خودمو میرسونم اونجا
تهیونگویو
کی بود؟
ات سریع مارو بیرون کرد
بعداز چند مین با ی لباش گشاد اومد بیرون
عجله داشت
تهیونگ ـ کجا؟
ات ـ بتوچه
تهیونگ ـ تربچه
ات ـ بخور از کو...استغفرلا
ات ـ مامان من میرم بیرون کار مهمی دارم
م/ات ـ باشه دخترم..مواظب باش
ات ـ چشم مامانی خدافظظ
اتویو
کمپانی زنگ زد گف باید با اعضا اشنا بشم
ات ـ سلام
جنی،جیسو،لیسا،رزی ـ سلااممم
ات ـ من اتم..و شما؟
*با هم اشنا شدن دیگهه😂*
لیسا ـ میای باهم برقصیم؟
ات ـ چراکه نه!
ــ
بخدا نمیدونم چی بنویسممم😂😢
۱۱.۳k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.